پارت ۱
قراره این فیک با همکاری https://wisgoon.com/bts_v253
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ....
سن:
ات: ۱۸
مینجی: ۱۹
تهیونگ: ۲۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...
علامت ها:
[ات& تهیونگ• مینجی~]
سلام من اتم
تویع گل فروشی زندگی میکنم با مینجی اشنا شدم دوستای صمیمی شدیم وباهم یه خونه خریدیم اونجا زندگی میکنیم
صبح پاشدم دست صورتم شستم یچیزی خوردم لباسام پوشیدم مینجی نبود حتما زود تر من رفتع
چند دقیقه بعد
&سلاممممم
~سلام ام بیا کمکم
&امدم
~این گلدون هارا بزار اون جا
&اوکی وایسا... اوم گزاشتم مینجی
~بل
&شلوار مشکی عم پیدا نکردم تو دیدی؟
~من.... نع
&کار خودته دفعه قبل هم همینو گفتی
~برنداشتم
&داشتیی
~نداشتم عههه
&میگم بردا.....(تهیونگ وارد میشود)
•سلام
&او ببخشید سلام
~ام خوب...
•ام.... میشه یک دسته از اون گل بهم بدید(نشون میده)
~ات تو بده من دارم این جارا تمیز میکنم
&اوکی اوممم عه قدم نمیرسه بهش چیکار کنم.....
•میخوای من برش دارم؟
~اگه زحمتی نیست
امد جلو پشتم بود دستش دراز کرد من تو بغلش بودم خیلی ریز بودم در برابر اون... خجالت کشیدم فورا اومدم کنار
•چیشد؟
~چی من؟ هیچ... هیچی:)
•مثل مامانم میخندی
~ببخشید میتونم بپرسم چرا اینو گفتی؟
•اره مامانم ۲سال پیش فوت شد براش دارم گل میبرم
~او پس کع اینطور ببخشید واقعا نمیخواستم ناراحتت کنم....
•طوری نی
~اگه میخوای منم میتونم باهات بیام
•جدی؟
~اره مینجی هست اون دوستمه
•وایی خیلی ممنون چیز....
~ات هستم
•ات ممنون منم تهیونگم
~خوشبختم
خوب کی میخوای بری
•الان
~او وایسا پسس لباسم عوض کنم بریم پیش مامانت:))))
•باشه
~مینجیییی
&بلی
~دارم میرم بیام
&کجا
براش تعریف میکنه
&اوکی برو پیش شوهر آیندت
~یاااا بس کن اینطوری نیس
&باششش
~من رفتم دم در منتظره
&بای زود بیاااا
~اوکییی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ....
سن:
ات: ۱۸
مینجی: ۱۹
تهیونگ: ۲۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...
علامت ها:
[ات& تهیونگ• مینجی~]
سلام من اتم
تویع گل فروشی زندگی میکنم با مینجی اشنا شدم دوستای صمیمی شدیم وباهم یه خونه خریدیم اونجا زندگی میکنیم
صبح پاشدم دست صورتم شستم یچیزی خوردم لباسام پوشیدم مینجی نبود حتما زود تر من رفتع
چند دقیقه بعد
&سلاممممم
~سلام ام بیا کمکم
&امدم
~این گلدون هارا بزار اون جا
&اوکی وایسا... اوم گزاشتم مینجی
~بل
&شلوار مشکی عم پیدا نکردم تو دیدی؟
~من.... نع
&کار خودته دفعه قبل هم همینو گفتی
~برنداشتم
&داشتیی
~نداشتم عههه
&میگم بردا.....(تهیونگ وارد میشود)
•سلام
&او ببخشید سلام
~ام خوب...
•ام.... میشه یک دسته از اون گل بهم بدید(نشون میده)
~ات تو بده من دارم این جارا تمیز میکنم
&اوکی اوممم عه قدم نمیرسه بهش چیکار کنم.....
•میخوای من برش دارم؟
~اگه زحمتی نیست
امد جلو پشتم بود دستش دراز کرد من تو بغلش بودم خیلی ریز بودم در برابر اون... خجالت کشیدم فورا اومدم کنار
•چیشد؟
~چی من؟ هیچ... هیچی:)
•مثل مامانم میخندی
~ببخشید میتونم بپرسم چرا اینو گفتی؟
•اره مامانم ۲سال پیش فوت شد براش دارم گل میبرم
~او پس کع اینطور ببخشید واقعا نمیخواستم ناراحتت کنم....
•طوری نی
~اگه میخوای منم میتونم باهات بیام
•جدی؟
~اره مینجی هست اون دوستمه
•وایی خیلی ممنون چیز....
~ات هستم
•ات ممنون منم تهیونگم
~خوشبختم
خوب کی میخوای بری
•الان
~او وایسا پسس لباسم عوض کنم بریم پیش مامانت:))))
•باشه
~مینجیییی
&بلی
~دارم میرم بیام
&کجا
براش تعریف میکنه
&اوکی برو پیش شوهر آیندت
~یاااا بس کن اینطوری نیس
&باششش
~من رفتم دم در منتظره
&بای زود بیاااا
~اوکییی
۹.۷k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.