انتقام زیبا. part2
انتقام زیبا. part2
فلش بک به زمان حال:
یه توضیح کلی راجب خودم من کیم لانا هستم سه سال از اون اتفاق میگذره من الان پیشه آقای پارک سونجه زندگی میکنم سه سال پیش اون پدر و مادرم رو کشت و منو آورد پیشه خودش اون عوضی شغلش مافیاس یه مافیای عوضی که هیچ کاری جز کشتن آدما بلد نیست همیشه با من مثل یه کلفت رفتار میکنه و حتی چند بار بهم تجا&وز کرده فقط وقتی مهمونی چیزی دعوت میشد من رو به عنوان دخترش معرفی میکرد چند بار خواستم خودکشی کنم ولی باید زندگی کنم و انتقامم رو بگیرم اون یه پسره پیشش کار میکنه و قیافه جذاب و آرومی داره که هرکس ببینش فکر میکنه که چقدر آدم اروم و خوبی هست ولی اونم یه عوضی مثل پارک هست هرشب بایه دختره
چند ماهی میشه از این عمارت نزدم بیرون ولی پارک بهم گفته امشب خونه پدرش اینا دعوتیم من با وجود همه اینا اندام خوبی دارم این عمارت مجهز هست تکواندو الان کمربند مشکی هستم و تیر اندازی هم تقریبا مسلط هستم بگذریم داشتم لباس میپوشیدم که همون پسره که اسمش یونگی اومد و در رو باز کرد لخت بودم جیغ آرومی کشیدم که یونگی یه نگاه کلی بهم انداخت و گفت من چشمم از این چیزا پره بعد پوزخندی زد و گفت تو قراره با من بیای پس زود اماده شو و درو بست و رفت من دختر لوسی نیستم ولی وقتی درو باز کرد قلبم اومد تو دهنم چون به خوبی میدونستم چه آدمی عوضی هست بلاخره آماده شدم و رفتم پایین وقتایی با یونگی باید جایی میرفتم همیشه جلوی ماشین پیشش مینشستم ولی ایندفعه وقتی رفتم پایین ...
فلش بک به زمان حال:
یه توضیح کلی راجب خودم من کیم لانا هستم سه سال از اون اتفاق میگذره من الان پیشه آقای پارک سونجه زندگی میکنم سه سال پیش اون پدر و مادرم رو کشت و منو آورد پیشه خودش اون عوضی شغلش مافیاس یه مافیای عوضی که هیچ کاری جز کشتن آدما بلد نیست همیشه با من مثل یه کلفت رفتار میکنه و حتی چند بار بهم تجا&وز کرده فقط وقتی مهمونی چیزی دعوت میشد من رو به عنوان دخترش معرفی میکرد چند بار خواستم خودکشی کنم ولی باید زندگی کنم و انتقامم رو بگیرم اون یه پسره پیشش کار میکنه و قیافه جذاب و آرومی داره که هرکس ببینش فکر میکنه که چقدر آدم اروم و خوبی هست ولی اونم یه عوضی مثل پارک هست هرشب بایه دختره
چند ماهی میشه از این عمارت نزدم بیرون ولی پارک بهم گفته امشب خونه پدرش اینا دعوتیم من با وجود همه اینا اندام خوبی دارم این عمارت مجهز هست تکواندو الان کمربند مشکی هستم و تیر اندازی هم تقریبا مسلط هستم بگذریم داشتم لباس میپوشیدم که همون پسره که اسمش یونگی اومد و در رو باز کرد لخت بودم جیغ آرومی کشیدم که یونگی یه نگاه کلی بهم انداخت و گفت من چشمم از این چیزا پره بعد پوزخندی زد و گفت تو قراره با من بیای پس زود اماده شو و درو بست و رفت من دختر لوسی نیستم ولی وقتی درو باز کرد قلبم اومد تو دهنم چون به خوبی میدونستم چه آدمی عوضی هست بلاخره آماده شدم و رفتم پایین وقتایی با یونگی باید جایی میرفتم همیشه جلوی ماشین پیشش مینشستم ولی ایندفعه وقتی رفتم پایین ...
۹۷۸
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.