painful love part 36
+دلم..براتون تنگ شده بود
@یاااا سوجین گریه نکن وگرنه منم گریه میکنما
+تهیونگا..چجور گریه نکنم خیلی وقته ندیدمتون چجوری گریه نکنم
×بیا اینجا ببینم بیا
جونگ کوک و از ته دل بغلش کردم خیلی دلم براشون تنگ شده بود
×دیگه گریه نکنیا
+این گریه از خوشحالیه
£یاااا پس من چی؟
(علامت اریکا£...علامت آنیتا€)
(اکه یادتون باشه اریکا و آنیتا خواهر سوجون هستن و البته سوجون اونارو توی مهمونی دعوت کرده)
+دلم برای همتون تنگ شده الانم خوشحالم که میبینمتون..اریکا و آنیتا رد بغل کردم و بعد به اون دوتا بچه ها نگاه کردم
+این دوتا فسقلی ها بچه کدومتونه
فک کردم ختره برای تهیونگه و پسره برای جونگ کوک ولی هردوشون برای جونگ کوک بود
×اینا بچه های منن
+واقعا..حالا اسمشون چیه؟
×این پسرم هِسو و این دخترم سوسانا
+آخی من خاله شدم جیگرای خودمن....و رو به تهیونگ و آنیتا گفتم
+ولی باید بازم خاله میشدم
ولی سرشون پایین بود نفهمیدم چیشده
+چیزی شده؟
£نه سوجین بعدا درموردش حرف میزنیم فعلا بیاین بریم پیش مهمونا سوجون میخواست یه نفرو بهمون معرفی کنه
+آها...عااا من میدونم کیو میخواد معرفی میکنه...پس بدوین بریم
رفتیم سالن فعلا سوا و سوجون میرقصیدن وای خدا خیلی بهم دیگه نزدیک بودن...
×اریکا اون کیه داره با سوجون میرقصه
£کو کی؟..وای خدا اون کیه؟
داشتیم بهشون نگاه میکردیم و میخندیدیم که سوجون مارو دید و با سوا اومدن پیشمون
☆سلام..
سوا:سلام خوش اومدین
£مرسی ممنون...سوجون...خانم کی هستن؟
☆عامم ایشون دوست دخترم هستن
منو و سوا با تعجب به سوجون نگاه کردیم
£واقعا؟خوشبختم
سوا:منم..خوشبختم
☆اریکا خواهرم و آنیتا هم خواهرم هستن
سوا:خوشبختم
€منم خوشبختم
_خوب پس بریم وسط دیگه حوصلمون سر رفته
من چیزی نفهمیدم که دستمو گرفت و با خودش به وسط برد
+هییی من نمیخوام برقصم
_کم حرف بزن دیگه...دستتو بده بهم
دستمو گرفت و دست دیگشو روی کمرم گذاشت و منم دستمو روی شونش گذاشتم
_خوبه...برقص
نمیتونستم بهش نگاه کنم ولی اون جز من به چیز دیگه ای نگاه نمیکرد
اریکا و جونگ کوک باهم میرقصیدن و آنیتا و تهیونگ باهم
£جونگ کوک
×جانم
£جیمین و سوجونو نگاه کن
×خوب
£احساس نمیکنی سرد رفتار میکنن
×عاممم خوب جیمین نه ولی سوجون ارع
£هومم حتمی یه چیزی شده
(کسی نمیدونه که جیمین مافیا بوده جز سوجون که باهاش دست داشته حتی سوا و سوجین هم نمیدونن)
داشتم به دورو برم نگاه میکردم که جیمین بیشتر منو به خودش فشرد که باعث شد نگاش کنم
+چیکار میکنی
_وقتی بهم نگاه نمیکی اینطوری تَرفَند هستش که بهم نگاه کنی
به چشاش نگاه کردم ولی اون فقط چشمش به لبام قفل شده بود
+بسه دیگه..ولم کن
_کی گفته؟فعلا تا موسیقی تموم نشده ولت نمیکنم
+پس حداقل ازم دور بمون
_نمیشه
@یاااا سوجین گریه نکن وگرنه منم گریه میکنما
+تهیونگا..چجور گریه نکنم خیلی وقته ندیدمتون چجوری گریه نکنم
×بیا اینجا ببینم بیا
جونگ کوک و از ته دل بغلش کردم خیلی دلم براشون تنگ شده بود
×دیگه گریه نکنیا
+این گریه از خوشحالیه
£یاااا پس من چی؟
(علامت اریکا£...علامت آنیتا€)
(اکه یادتون باشه اریکا و آنیتا خواهر سوجون هستن و البته سوجون اونارو توی مهمونی دعوت کرده)
+دلم برای همتون تنگ شده الانم خوشحالم که میبینمتون..اریکا و آنیتا رد بغل کردم و بعد به اون دوتا بچه ها نگاه کردم
+این دوتا فسقلی ها بچه کدومتونه
فک کردم ختره برای تهیونگه و پسره برای جونگ کوک ولی هردوشون برای جونگ کوک بود
×اینا بچه های منن
+واقعا..حالا اسمشون چیه؟
×این پسرم هِسو و این دخترم سوسانا
+آخی من خاله شدم جیگرای خودمن....و رو به تهیونگ و آنیتا گفتم
+ولی باید بازم خاله میشدم
ولی سرشون پایین بود نفهمیدم چیشده
+چیزی شده؟
£نه سوجین بعدا درموردش حرف میزنیم فعلا بیاین بریم پیش مهمونا سوجون میخواست یه نفرو بهمون معرفی کنه
+آها...عااا من میدونم کیو میخواد معرفی میکنه...پس بدوین بریم
رفتیم سالن فعلا سوا و سوجون میرقصیدن وای خدا خیلی بهم دیگه نزدیک بودن...
×اریکا اون کیه داره با سوجون میرقصه
£کو کی؟..وای خدا اون کیه؟
داشتیم بهشون نگاه میکردیم و میخندیدیم که سوجون مارو دید و با سوا اومدن پیشمون
☆سلام..
سوا:سلام خوش اومدین
£مرسی ممنون...سوجون...خانم کی هستن؟
☆عامم ایشون دوست دخترم هستن
منو و سوا با تعجب به سوجون نگاه کردیم
£واقعا؟خوشبختم
سوا:منم..خوشبختم
☆اریکا خواهرم و آنیتا هم خواهرم هستن
سوا:خوشبختم
€منم خوشبختم
_خوب پس بریم وسط دیگه حوصلمون سر رفته
من چیزی نفهمیدم که دستمو گرفت و با خودش به وسط برد
+هییی من نمیخوام برقصم
_کم حرف بزن دیگه...دستتو بده بهم
دستمو گرفت و دست دیگشو روی کمرم گذاشت و منم دستمو روی شونش گذاشتم
_خوبه...برقص
نمیتونستم بهش نگاه کنم ولی اون جز من به چیز دیگه ای نگاه نمیکرد
اریکا و جونگ کوک باهم میرقصیدن و آنیتا و تهیونگ باهم
£جونگ کوک
×جانم
£جیمین و سوجونو نگاه کن
×خوب
£احساس نمیکنی سرد رفتار میکنن
×عاممم خوب جیمین نه ولی سوجون ارع
£هومم حتمی یه چیزی شده
(کسی نمیدونه که جیمین مافیا بوده جز سوجون که باهاش دست داشته حتی سوا و سوجین هم نمیدونن)
داشتم به دورو برم نگاه میکردم که جیمین بیشتر منو به خودش فشرد که باعث شد نگاش کنم
+چیکار میکنی
_وقتی بهم نگاه نمیکی اینطوری تَرفَند هستش که بهم نگاه کنی
به چشاش نگاه کردم ولی اون فقط چشمش به لبام قفل شده بود
+بسه دیگه..ولم کن
_کی گفته؟فعلا تا موسیقی تموم نشده ولت نمیکنم
+پس حداقل ازم دور بمون
_نمیشه
۷.۷k
۱۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.