وانشات~....... ~آشنایی خونین~...... ~ادامه pt4
چشاتو باز کردی دیدی تو یه اتاق خیلی بزرگ و عجیب غریبی هستی
زود پاشدی درو باز کردی رفتی پایین از پله ها داشتی میرفتی که نایون رو دیدی........
ا.ت:نایون....نایون......تو زنده ای
رفتی بغلش کردی
ا.ت:پس بقیه کجان.....
نایون:رفتن جاییی
ا.ت:این...اینجا.....کجاس؟....... من چطور اومدم اینجا...... پس وقتی.... وقتی اومدم خونه.... همتون.... همتون مرده بودین.. چی!
نایون: چی میگه ا. ت...... فک کنم خواب دیدی..... یادت نمیاد اومدیم اینجا..
اینجا خونه پدرمه......که منو بردارم تنها توش زندگی میکنیم
ا. ت: نه.... واسه.... چی اومدیم اینجا
نایون: واااا... ا. ت یعنی هیچی یادت نمیاد.... واسه تولد بردارم اومدیم هااااا
ا. ت: نه....
نایون: باشه مهم نیس بریم که واسه امشب اماده شیم
ا. ت: امشب.... مگه امشبه تولد....
نایون: اره دیگه.... بیا بریم
رفتین بالا و تا اماده شین
بیا لباساتو بپوش
ا. ت: چی.... اینا دیگه چین.... مثل لباس پرنسس ها....
نایون: ا. ت.... یادت رفته تم تولد همینه دیگه
ا. ت: وااا مگه من ۸٠سالمه.. الزایمر گرفتم... که هیچی یادم نمیاد
نایون: همش به هاطر استرسه حالا نگران نشو
ا. ت: راستی برادرت رو بهم نشون ندادی هاا
نایون: اوممم اره.. راس میگی... باید برادرمو نشون بدم..... تو جشن میبینیش دیگه
ا. ت: نه دیگه گفتم یهویی کادومو به یکی دیگع ندم.... کادو!... من کادو خردیم!
نایون: وااا ا. ت چرا اینجوری میکنی یادت نمیاد خریدی..... یه ادکلن خریده بودی
ا. ت: نه!
نایون: اوففففف... به ولا دارم فک میکنم که داری باهام بازی میکنی هاا
ا. ت: ویییی.. چرا اینکارو بکنم.... باشه باشه من دیگه چیزی نمیگم
که یهویی دوتا خانم اومدن تو
نایون: اینا آرایشگر هستن
ا. ت: ارایشگر!
نایون: اره دیه
اومدن و اماده شدین
ا. ت: چرا من مثل عروسا شدم؟... ولی تو نه
نایون: وااا ا. ت خودت این لباسو انتخاب کردی حالا غر میزنی... و.. خیلییییی بهت میاد چطور میتونی به خودت اینجوری بگی
ا. ت: باشه باشه.... خوشگل شدم؟
نایون: خوشگل ترین ملکه این سرزمین شدی
ا. ت: ملکه! سرزمین! 😂
نایون یکم حول شد بعد به خنده تغیرش داد
از پله ها رفین پایین و همه داشتن بهتون نگا میکردن
مثل جشن نامزدی، عروسی چیزی بود تا جشن تولد...
اینم از ادامه پارت۴ شرایطو تو پست قبلی کامل کنین
زود پاشدی درو باز کردی رفتی پایین از پله ها داشتی میرفتی که نایون رو دیدی........
ا.ت:نایون....نایون......تو زنده ای
رفتی بغلش کردی
ا.ت:پس بقیه کجان.....
نایون:رفتن جاییی
ا.ت:این...اینجا.....کجاس؟....... من چطور اومدم اینجا...... پس وقتی.... وقتی اومدم خونه.... همتون.... همتون مرده بودین.. چی!
نایون: چی میگه ا. ت...... فک کنم خواب دیدی..... یادت نمیاد اومدیم اینجا..
اینجا خونه پدرمه......که منو بردارم تنها توش زندگی میکنیم
ا. ت: نه.... واسه.... چی اومدیم اینجا
نایون: واااا... ا. ت یعنی هیچی یادت نمیاد.... واسه تولد بردارم اومدیم هااااا
ا. ت: نه....
نایون: باشه مهم نیس بریم که واسه امشب اماده شیم
ا. ت: امشب.... مگه امشبه تولد....
نایون: اره دیگه.... بیا بریم
رفتین بالا و تا اماده شین
بیا لباساتو بپوش
ا. ت: چی.... اینا دیگه چین.... مثل لباس پرنسس ها....
نایون: ا. ت.... یادت رفته تم تولد همینه دیگه
ا. ت: وااا مگه من ۸٠سالمه.. الزایمر گرفتم... که هیچی یادم نمیاد
نایون: همش به هاطر استرسه حالا نگران نشو
ا. ت: راستی برادرت رو بهم نشون ندادی هاا
نایون: اوممم اره.. راس میگی... باید برادرمو نشون بدم..... تو جشن میبینیش دیگه
ا. ت: نه دیگه گفتم یهویی کادومو به یکی دیگع ندم.... کادو!... من کادو خردیم!
نایون: وااا ا. ت چرا اینجوری میکنی یادت نمیاد خریدی..... یه ادکلن خریده بودی
ا. ت: نه!
نایون: اوففففف... به ولا دارم فک میکنم که داری باهام بازی میکنی هاا
ا. ت: ویییی.. چرا اینکارو بکنم.... باشه باشه من دیگه چیزی نمیگم
که یهویی دوتا خانم اومدن تو
نایون: اینا آرایشگر هستن
ا. ت: ارایشگر!
نایون: اره دیه
اومدن و اماده شدین
ا. ت: چرا من مثل عروسا شدم؟... ولی تو نه
نایون: وااا ا. ت خودت این لباسو انتخاب کردی حالا غر میزنی... و.. خیلییییی بهت میاد چطور میتونی به خودت اینجوری بگی
ا. ت: باشه باشه.... خوشگل شدم؟
نایون: خوشگل ترین ملکه این سرزمین شدی
ا. ت: ملکه! سرزمین! 😂
نایون یکم حول شد بعد به خنده تغیرش داد
از پله ها رفین پایین و همه داشتن بهتون نگا میکردن
مثل جشن نامزدی، عروسی چیزی بود تا جشن تولد...
اینم از ادامه پارت۴ شرایطو تو پست قبلی کامل کنین
۱۳۳.۵k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.