نقابـ عشقـ پارتـ ۳
شینـ :با این کاراتـ جون همه مون رو به خطر میندازیـ
ریڪ : ساڪـت شو تو فقطـ جونـ خودتـ براتـ مهمه
جویی : دخترا من میترسمـ
سانا: چرا؟
جویی : از اون مرده
سانا: شینـ ؟
جویی : اره
دخترا : اره خیلیـ یه جوریه
کمـ کمـ شب شد
هممون دور اتیش نشسته بودیمـ 🔥
لیا: هی وینـ صدای چی بود؟
ریڪ: نمیدونم ولیـ مواضب باشید
صدای داد ڪششیدن شوهـر لیا اومد
جویی : تو شوهـر داری؟
لیا : اره
مومو: هممون دوییدیم سمت چادر اونا یه زامبیـ اونو گاز گرفته بود ریڪ اون زامبی رو کشتـ و همینطور شوهر لیا رو
جویی : مگه دیونه ای ؟ چرا شوهرشو ڪشتی
ریڪ: اینجا هرڪی گاز گرفتهـ شه همین اتفاق براش میافته پس مواضب خودتون باشید
یهو صدای ڪلی زامبی اومد
یه لشڪر زامبی به سمتـ به میامدن فک کنم صدای تیر اندازی و شنیدن ....
ریڪ : ساڪـت شو تو فقطـ جونـ خودتـ براتـ مهمه
جویی : دخترا من میترسمـ
سانا: چرا؟
جویی : از اون مرده
سانا: شینـ ؟
جویی : اره
دخترا : اره خیلیـ یه جوریه
کمـ کمـ شب شد
هممون دور اتیش نشسته بودیمـ 🔥
لیا: هی وینـ صدای چی بود؟
ریڪ: نمیدونم ولیـ مواضب باشید
صدای داد ڪششیدن شوهـر لیا اومد
جویی : تو شوهـر داری؟
لیا : اره
مومو: هممون دوییدیم سمت چادر اونا یه زامبیـ اونو گاز گرفته بود ریڪ اون زامبی رو کشتـ و همینطور شوهر لیا رو
جویی : مگه دیونه ای ؟ چرا شوهرشو ڪشتی
ریڪ: اینجا هرڪی گاز گرفتهـ شه همین اتفاق براش میافته پس مواضب خودتون باشید
یهو صدای ڪلی زامبی اومد
یه لشڪر زامبی به سمتـ به میامدن فک کنم صدای تیر اندازی و شنیدن ....
۹.۸k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.