دختر مافیا پارت ۳۲
_آره اومدن
در رو باز کردم و منتظر موندم که به طبقه ۵ بیان
درواقعه دوست نداشتم طبقه پنجم باشه واحدی که توش هستم
چون فرار کردن سخت میشه
اما از طرفی میشه از پنجره پرید و می تونی اینجوری کسی که دنبالت بوده فکر می کنه که مردی
توی همین فکر ها بودم که صدای در رو زدن
رفتم و در رو باز کردم
+سلام آبجی
دو یون:سلام
_اوه سلام
دختره سرش پایین بود و من داشتم با نگاه هام می خوردمش
+آبجی،نمیخوای بزاری بیایم داخل؟
_اوه چرا،بفرمایید
اومدن داخل و شیون شروع کرد به ادا در آوردن جلوی دنیل
شیون:اوه سلام،منو که یادته دنیل؟
دنیل یکم نگاهش کرد
+سلام،ببخشید من باید بشناسمتون؟
شیون همینجوری مونده بود
دو یون:سلام
بعد از شنیدن صدای دختره سریع نگاهش کرد
شیون:اوه پس تویی!
دو یون:ببخشید؟
دختره تعجب کرده بود،حتما می گفت:منظورت چیه؟
_شیون،یادته دیگه دنیل دوست من!
+اوه آره آره
_خب بیاین بشینین
دختره رفت بغل دنیل نشست
منم رفتم که براشون قهوه درست کنم
شیون:خب اسمت چیه؟
دختره کلش رو آورد بالا و به شیون نگاه کرد
من نباید این سوال رو می پرسیدم؟
دو یون:پارک دو یون هستم
شیون:اها،ژاپنی هستی؟
دو یون:نه من کره ای هستم
شیون:چطوری اومدی ژاپن؟؟
با لحن خیلی تندی گفت
منم جا خوردم
_شیون!
شیون:چیه؟
_بیا اینجا
با قیافه ترسناکی نگاهش کردم
اومد توی آشپزخانه
شیون:چیه؟
_چرا معذبش می کنی؟
شیون:وا،من مگه چیکار کردم؟بعدشم من می خوام از سر راهم برش دارم!
_وای تو منو بیچاره کردی با این بچه بازی هات!
شیون:وا،من رفتم
_برو فقط
-----------------------(ویو دنیل)--------------------------------
آخه چرا باید دوست خواهر من از دوست دختر من همچین سوالاتی بپرسه؟
+حالتون خوبه؟
دو یون:خوبم عزیزم
آروم اومد بغل گوشم
دو یون:حواست کجاست؟رسمی صحبت نکن
پاهامو به زمین زدم
+ببخشید عزیزم
سرهنگ انگشت هاشو بهم زد
ایندفعه انگشت اشاره ام رو چند بار باز و بسته کردم.
همینجوری داشتیم باهم با زبان مورس صحبت می کردیم
که باز اون دختره اومد
شیون:خب داشتی می گفتی
که سرهنگ آه غلیظی کشید
دو یون:ببخشید،چی داشتم می گفتم؟
واقعا سرهنگ تو کارش ماهره،از اون دختری که همش عصبی بوده به یه دختر آروم تغییر کرده
شیون:چرا اومدی ژاپن؟
دو یون:بخاطر کارم
شیون:کارت چیه؟
واقعا دیگه داشت زیاده روی می کرد
و سرهنگ هر لحظه ممکن بود سرش داد بکشه!
+ببخشید،خانم شیون شما با خواهرم یجا کار می کردید درسته؟
سرهنگ ازم تشکر کرد
شیون:خب اِم خب
چرا نمی تونه بگه؟
نکنه اینم توی مافیا ماه خونین بوده؟
به سرهنگ چیزی که توی ذهنم بود رو گفتم
شیون:خب میدونی در واقعه خب
_خب قهوه هارو آوردم!
آبجی اومد و نجاتش داد
_بفرمایید
دو یون:مرسی
+مرسی آبجی
آبجی رو مبل رو به روی ما نشست
بغل دوستش
_گفتی که کره ای هستی،درسته؟
دو یون:بله کره ای هستم
_اوه،پس برای همینه که خوشگلی!
بعد از این حرفِ آبجی،دوستش ویشگونش گرفت
دو یون:اوه مرسی،خجالتم ندیدن لطفا
_خب چند سالته؟
دو یون:من ۲۰ سالمه
_خوبه،هم سن دنیل هستی
+آبجی دو یون رو دعوت کردی که ببینیش یا ازش بازجویی کنی؟
_____________________________________________
اینم یه پارت بلند😁
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی
جانه🩷
در رو باز کردم و منتظر موندم که به طبقه ۵ بیان
درواقعه دوست نداشتم طبقه پنجم باشه واحدی که توش هستم
چون فرار کردن سخت میشه
اما از طرفی میشه از پنجره پرید و می تونی اینجوری کسی که دنبالت بوده فکر می کنه که مردی
توی همین فکر ها بودم که صدای در رو زدن
رفتم و در رو باز کردم
+سلام آبجی
دو یون:سلام
_اوه سلام
دختره سرش پایین بود و من داشتم با نگاه هام می خوردمش
+آبجی،نمیخوای بزاری بیایم داخل؟
_اوه چرا،بفرمایید
اومدن داخل و شیون شروع کرد به ادا در آوردن جلوی دنیل
شیون:اوه سلام،منو که یادته دنیل؟
دنیل یکم نگاهش کرد
+سلام،ببخشید من باید بشناسمتون؟
شیون همینجوری مونده بود
دو یون:سلام
بعد از شنیدن صدای دختره سریع نگاهش کرد
شیون:اوه پس تویی!
دو یون:ببخشید؟
دختره تعجب کرده بود،حتما می گفت:منظورت چیه؟
_شیون،یادته دیگه دنیل دوست من!
+اوه آره آره
_خب بیاین بشینین
دختره رفت بغل دنیل نشست
منم رفتم که براشون قهوه درست کنم
شیون:خب اسمت چیه؟
دختره کلش رو آورد بالا و به شیون نگاه کرد
من نباید این سوال رو می پرسیدم؟
دو یون:پارک دو یون هستم
شیون:اها،ژاپنی هستی؟
دو یون:نه من کره ای هستم
شیون:چطوری اومدی ژاپن؟؟
با لحن خیلی تندی گفت
منم جا خوردم
_شیون!
شیون:چیه؟
_بیا اینجا
با قیافه ترسناکی نگاهش کردم
اومد توی آشپزخانه
شیون:چیه؟
_چرا معذبش می کنی؟
شیون:وا،من مگه چیکار کردم؟بعدشم من می خوام از سر راهم برش دارم!
_وای تو منو بیچاره کردی با این بچه بازی هات!
شیون:وا،من رفتم
_برو فقط
-----------------------(ویو دنیل)--------------------------------
آخه چرا باید دوست خواهر من از دوست دختر من همچین سوالاتی بپرسه؟
+حالتون خوبه؟
دو یون:خوبم عزیزم
آروم اومد بغل گوشم
دو یون:حواست کجاست؟رسمی صحبت نکن
پاهامو به زمین زدم
+ببخشید عزیزم
سرهنگ انگشت هاشو بهم زد
ایندفعه انگشت اشاره ام رو چند بار باز و بسته کردم.
همینجوری داشتیم باهم با زبان مورس صحبت می کردیم
که باز اون دختره اومد
شیون:خب داشتی می گفتی
که سرهنگ آه غلیظی کشید
دو یون:ببخشید،چی داشتم می گفتم؟
واقعا سرهنگ تو کارش ماهره،از اون دختری که همش عصبی بوده به یه دختر آروم تغییر کرده
شیون:چرا اومدی ژاپن؟
دو یون:بخاطر کارم
شیون:کارت چیه؟
واقعا دیگه داشت زیاده روی می کرد
و سرهنگ هر لحظه ممکن بود سرش داد بکشه!
+ببخشید،خانم شیون شما با خواهرم یجا کار می کردید درسته؟
سرهنگ ازم تشکر کرد
شیون:خب اِم خب
چرا نمی تونه بگه؟
نکنه اینم توی مافیا ماه خونین بوده؟
به سرهنگ چیزی که توی ذهنم بود رو گفتم
شیون:خب میدونی در واقعه خب
_خب قهوه هارو آوردم!
آبجی اومد و نجاتش داد
_بفرمایید
دو یون:مرسی
+مرسی آبجی
آبجی رو مبل رو به روی ما نشست
بغل دوستش
_گفتی که کره ای هستی،درسته؟
دو یون:بله کره ای هستم
_اوه،پس برای همینه که خوشگلی!
بعد از این حرفِ آبجی،دوستش ویشگونش گرفت
دو یون:اوه مرسی،خجالتم ندیدن لطفا
_خب چند سالته؟
دو یون:من ۲۰ سالمه
_خوبه،هم سن دنیل هستی
+آبجی دو یون رو دعوت کردی که ببینیش یا ازش بازجویی کنی؟
_____________________________________________
اینم یه پارت بلند😁
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی
جانه🩷
۲.۴k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.