۲۲
۲۲
لونا*رفتیم رستوران بابا بزرگ همه محله بهش میگفتن بابا بزرگ وقتی همیشه از کوچیکی تا دوره کار آموزیم خسته بودم اینجا میومدم و بابابزرگ بهم رامن مجانی میداد * برید سر اون میز بشینید
بابابزرگ.لونا
لونا.بابابزرگ *بغلش کردم*
بابا بزرگ.چقدر لاغر شدی دوباره جکس اذیتت کرده
لونا.جکس...نه من خیلی وقته اونم ندیدم
کوک*رفتم پیش لونا*کمک لازم داری
بابا بزرگ.واییی این مرد جوون کیه دوست پسرته
لونا.نه ....این همگروهیمه با اون دو نفر اونجا
بابا بزرگ. راستی بهت تبریک میگم از توی تلویزیون دیدمت
لونا.ممنون ... میگم بابا بزرگ سوجین بازم میاد اینجا تا بهتون کمک کنه
بابا بزرگ.اون سرش شلوغه....
لونا.میدونستم از همون اول تنبل بود همش منو اذیت میکرد....
سوجین.خوب نیست پشت سر بزرگ ترت اینجوری حرف بزنی
لونا.تو کی اومدی
سوجین.قبل از شما اینجا بودم
بابابزرگ.داشت به من کمک میکرد
لونا.بابا بزرگگگ چرا به من نگفتی
بابا بزرگ.خب نذاشتی بگم
لونا.ولی آخه....
بابابزرگ.باشه باشه برو بشین تا براتون رامن بیارم سوجین تو هم برو پیش لونا
سوجین. همه رو آماده کردم
بابابزرگ.باشه برو بشین
سوجین.خب برو بچ چه خبر
تهیونگ.هیچی
لونا.بفرمایید اینم غذا *مشغول غذا خوردن بودیم که چند تا دختر اومدن داخل و رو به روی میز ما وایستادن بودن ...یه لحظه اون مینجی دوست دختر قبلاً سوجین بود ایندفعه چی میخواد*
لونا*رفتیم رستوران بابا بزرگ همه محله بهش میگفتن بابا بزرگ وقتی همیشه از کوچیکی تا دوره کار آموزیم خسته بودم اینجا میومدم و بابابزرگ بهم رامن مجانی میداد * برید سر اون میز بشینید
بابابزرگ.لونا
لونا.بابابزرگ *بغلش کردم*
بابا بزرگ.چقدر لاغر شدی دوباره جکس اذیتت کرده
لونا.جکس...نه من خیلی وقته اونم ندیدم
کوک*رفتم پیش لونا*کمک لازم داری
بابا بزرگ.واییی این مرد جوون کیه دوست پسرته
لونا.نه ....این همگروهیمه با اون دو نفر اونجا
بابا بزرگ. راستی بهت تبریک میگم از توی تلویزیون دیدمت
لونا.ممنون ... میگم بابا بزرگ سوجین بازم میاد اینجا تا بهتون کمک کنه
بابا بزرگ.اون سرش شلوغه....
لونا.میدونستم از همون اول تنبل بود همش منو اذیت میکرد....
سوجین.خوب نیست پشت سر بزرگ ترت اینجوری حرف بزنی
لونا.تو کی اومدی
سوجین.قبل از شما اینجا بودم
بابابزرگ.داشت به من کمک میکرد
لونا.بابا بزرگگگ چرا به من نگفتی
بابا بزرگ.خب نذاشتی بگم
لونا.ولی آخه....
بابابزرگ.باشه باشه برو بشین تا براتون رامن بیارم سوجین تو هم برو پیش لونا
سوجین. همه رو آماده کردم
بابابزرگ.باشه برو بشین
سوجین.خب برو بچ چه خبر
تهیونگ.هیچی
لونا.بفرمایید اینم غذا *مشغول غذا خوردن بودیم که چند تا دختر اومدن داخل و رو به روی میز ما وایستادن بودن ...یه لحظه اون مینجی دوست دختر قبلاً سوجین بود ایندفعه چی میخواد*
۲.۳k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.