پارت ۲۱ (گزارش نکن)
جیمین: چی مهمونی؟ اهان خب خوابم برد ببخشید
بورام: پاشوووو
جیمین: باشه باشه اروم باش الان میرم اماده شم
جیمین
خواب بودم یهو یکی بلند جیغ زد
بیدار شدم فهمیدم بورامه من یادم رفته بود باید بریممهمونی و زود بیدار نشدم
بلند شدم رو تخت نشستم بهش نگاه کردم خیلی خوشگل شده بود نمیتونستم بهش نگاه نکنم امشب بهش اعتراف کنم؟؟ نه نه چی داری میگی
بورام: هییی بلند شو دیگهههه
جیمین: باشهه تو برو بیرون من آماده میشم زود میام
بورام: زود بیا منتظرم
جیمین: چشمم بانو
بورام: بانو؟
جیمین: امم برو بیرون زود میام
بورام: اوکی
بورام
رفتم بیرون رو کاناپه نشستم منتظرش بودم
چرا انقدر رفتاراش عجیب شده چرا وقتی
پسره بهم نگاه میکرد عصبی شد و چرا بهش گف دوست دخترمه اون که خیلی باهام بد بود یهو عوض شد
جیمین: خب من اومدم بریم؟؟
بورام: اره لینا بیرون منتظره
جیمین: اوکی پس بریم
بورام: پاشوووو
جیمین: باشه باشه اروم باش الان میرم اماده شم
جیمین
خواب بودم یهو یکی بلند جیغ زد
بیدار شدم فهمیدم بورامه من یادم رفته بود باید بریممهمونی و زود بیدار نشدم
بلند شدم رو تخت نشستم بهش نگاه کردم خیلی خوشگل شده بود نمیتونستم بهش نگاه نکنم امشب بهش اعتراف کنم؟؟ نه نه چی داری میگی
بورام: هییی بلند شو دیگهههه
جیمین: باشهه تو برو بیرون من آماده میشم زود میام
بورام: زود بیا منتظرم
جیمین: چشمم بانو
بورام: بانو؟
جیمین: امم برو بیرون زود میام
بورام: اوکی
بورام
رفتم بیرون رو کاناپه نشستم منتظرش بودم
چرا انقدر رفتاراش عجیب شده چرا وقتی
پسره بهم نگاه میکرد عصبی شد و چرا بهش گف دوست دخترمه اون که خیلی باهام بد بود یهو عوض شد
جیمین: خب من اومدم بریم؟؟
بورام: اره لینا بیرون منتظره
جیمین: اوکی پس بریم
۷.۷k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.