وسوسه شیرین:پارت یازدهم
وسوسه شیرین:پارت یازدهم
ویو ا٫ت
وقتی نیگان از اتاق رفت چشم خورد به یه پیراهن و یسری لوازم آرایش که روی میز بود..کنارشم یه نامه کوچیم بود..
(امیدوارم سلیقم مورد پسندت باشه)
با اینکه خیلییی وقت بود پیراهن نپوشیده بودم..ولی خب..اون پیراهن خیلی بامزه و قشنگ بود..یه پیراهن چهار خونه صورتی و سفید..وایی مث دختر کوچولو ها..لبخندی زدم..لباسمو عوض کردمو اون پیراهن رو پوشیدم..موهامم دو طرف خرگوشی بافتم...هعیی..ا٫ت..چت شده..واقعا شده بودم عین دختر بچه هایی که میخوان برم خاله بازی..یه دستبند سفیدم بود..گزاشتمش دستم..تو آینه به خودم نگاه کردم..واووو دختر چقد خوشگل شدی😂همونطور که میخندیدم یادم اومد اونا منتظر منن تا با هم صبحانه بخوریم..با عجله از اتاق رفتم بیرون و از راه پله اومدم پایین...
ویو نیگان
صدای پاهاش میومد..مث اینکه بالاخره داره میاد..چشم خورد بهش..واوووووووو اون دختر..محشر شده..واقعا پیراهنی که من حاضر کردمو پوشید...زیباییش با اون پیراهن و موهای بانمکش ده برابر شد..من نمیتونم..نه..باید بتونم درست ازش بازجویی کنم..حداقل با اینکار باعث میشم اون موندگار شه...
ویو ا٫ت
وقتی نیگان از اتاق رفت چشم خورد به یه پیراهن و یسری لوازم آرایش که روی میز بود..کنارشم یه نامه کوچیم بود..
(امیدوارم سلیقم مورد پسندت باشه)
با اینکه خیلییی وقت بود پیراهن نپوشیده بودم..ولی خب..اون پیراهن خیلی بامزه و قشنگ بود..یه پیراهن چهار خونه صورتی و سفید..وایی مث دختر کوچولو ها..لبخندی زدم..لباسمو عوض کردمو اون پیراهن رو پوشیدم..موهامم دو طرف خرگوشی بافتم...هعیی..ا٫ت..چت شده..واقعا شده بودم عین دختر بچه هایی که میخوان برم خاله بازی..یه دستبند سفیدم بود..گزاشتمش دستم..تو آینه به خودم نگاه کردم..واووو دختر چقد خوشگل شدی😂همونطور که میخندیدم یادم اومد اونا منتظر منن تا با هم صبحانه بخوریم..با عجله از اتاق رفتم بیرون و از راه پله اومدم پایین...
ویو نیگان
صدای پاهاش میومد..مث اینکه بالاخره داره میاد..چشم خورد بهش..واوووووووو اون دختر..محشر شده..واقعا پیراهنی که من حاضر کردمو پوشید...زیباییش با اون پیراهن و موهای بانمکش ده برابر شد..من نمیتونم..نه..باید بتونم درست ازش بازجویی کنم..حداقل با اینکار باعث میشم اون موندگار شه...
۲۷۴
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.