پارت ۳۴ *My alpha*
قول دادم ۴۰۰ تایی شدیم ۵ پارت اپ کنم
/@/@/@/@/@/@/@/@/@/@
بعد از رسوندن چانیول به سمت شهر بازی حرکت کردن سولمین مثل بچه های چند ساله هیجان زده بود و هر چند دقیقه یکبار از تهیونگ میپرسید
"خیلی مونده برسیم؟"
و تهیونگ نه ای میگفت و سولمین ساکت میشد.
بالاخره به شهربازی رسیدن و بعد از پارک کردن ماشین ؛؛تهیونگ به سمت سولمین که کنار در ایستاده بود رفت و دستشو گرفت و وارد شهربازی شدن.
تهیونگ موهای بلوندشو که تازگی خیلی بلند شده بود و کنار زد و به سمت سولمین برگشت و پرسید
"خب از کجا شروع کنیم"
سولمین به دورو برش نگاه کوتاهی انداخت و بعد با تردید گفت
"ترن هوایی؟"
تهیونگ تکخندی کرد و دست پسر جوونتر رو ول کرد و دست به سینه وایساد و با نیشخند گفت
"مطمعنی؟"
سولمین که لحن با تمسخر تهیونگ رو دید چشماشو ریز کرد و دست به سینه وایساد و با قاطعیت گفت
"من مثل تو ترسو نیستم پیرمرد"
تهیونگ ابروهاشو بالا انداخت و بعد از تر کردن لبش توسط زبونش دست سولمین رو گرفت و گفت
"باشه عزیزم"
سولمین رو پشت سرش به سمت ترن هوایی کشوند و نتونست چهرهی ترسیدهی سولمین رو ببینه.
°•○●°•○●°•○●°•○●°
"مطمعنی خطرناک نیست؟"
سولمین بعد از اینکه کمربندشو چک کرد و به اطرافش نگاه کوتاهی انداخت از تهیونگ پرسید و تهیونگ با ارامش و نیشخند رو لبش جواب داد.
"نه امگا کوچولو البته نمیدونم تو چقدر ترسویی"
سولمین با اخم گفت
"به من نگو امگا کوچولو"
تهیونگ به سمتش برگشت و تو چشماش نگاه کرد و گفت
"باشه امگا کوچولو"
"میخوام با دستای خودم بک..-تهههه برگردیم"
وسط حرفش ترن راه افتاد و سولمین جیغ کشید.
تهیونگ خندید و برای اینکه صداش از صدای جیغ سولمین بلند تر باشه و به گوشش برسه داد زد
"چی گفتی امگا کوچولو؟"
/@/@/@/@/@/@/@/@/@/@
بعد از رسوندن چانیول به سمت شهر بازی حرکت کردن سولمین مثل بچه های چند ساله هیجان زده بود و هر چند دقیقه یکبار از تهیونگ میپرسید
"خیلی مونده برسیم؟"
و تهیونگ نه ای میگفت و سولمین ساکت میشد.
بالاخره به شهربازی رسیدن و بعد از پارک کردن ماشین ؛؛تهیونگ به سمت سولمین که کنار در ایستاده بود رفت و دستشو گرفت و وارد شهربازی شدن.
تهیونگ موهای بلوندشو که تازگی خیلی بلند شده بود و کنار زد و به سمت سولمین برگشت و پرسید
"خب از کجا شروع کنیم"
سولمین به دورو برش نگاه کوتاهی انداخت و بعد با تردید گفت
"ترن هوایی؟"
تهیونگ تکخندی کرد و دست پسر جوونتر رو ول کرد و دست به سینه وایساد و با نیشخند گفت
"مطمعنی؟"
سولمین که لحن با تمسخر تهیونگ رو دید چشماشو ریز کرد و دست به سینه وایساد و با قاطعیت گفت
"من مثل تو ترسو نیستم پیرمرد"
تهیونگ ابروهاشو بالا انداخت و بعد از تر کردن لبش توسط زبونش دست سولمین رو گرفت و گفت
"باشه عزیزم"
سولمین رو پشت سرش به سمت ترن هوایی کشوند و نتونست چهرهی ترسیدهی سولمین رو ببینه.
°•○●°•○●°•○●°•○●°
"مطمعنی خطرناک نیست؟"
سولمین بعد از اینکه کمربندشو چک کرد و به اطرافش نگاه کوتاهی انداخت از تهیونگ پرسید و تهیونگ با ارامش و نیشخند رو لبش جواب داد.
"نه امگا کوچولو البته نمیدونم تو چقدر ترسویی"
سولمین با اخم گفت
"به من نگو امگا کوچولو"
تهیونگ به سمتش برگشت و تو چشماش نگاه کرد و گفت
"باشه امگا کوچولو"
"میخوام با دستای خودم بک..-تهههه برگردیم"
وسط حرفش ترن راه افتاد و سولمین جیغ کشید.
تهیونگ خندید و برای اینکه صداش از صدای جیغ سولمین بلند تر باشه و به گوشش برسه داد زد
"چی گفتی امگا کوچولو؟"
۴۶.۰k
۰۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.