عشق سفید پارت ۵ فیک بی تی اس
عشق سفید پارت ۵ #فیک_بی_تی_اس
صبح
ا.ت ویو
با صدای آلارم گوشیم از خواب بلند شدم رفتم دست و صورتمو شستم لباس فرمم رو پوشیدم و راه افتادم مدرسه.... رفتم داخل کلاس و نشستم روی صندلیم که صدای یونا ری.د به روزم
*: اووو ببین کی اومده
+: نمیشه دو دیقه لال شی مگه نه؟ صدات نحست ری.د به روزم(سرد)
*: صدام که هیچ خودم میر.ینم بهت
+: میگم نظرت چیه دیگه از خواب بلند شی... از رویای اینکه ازت میترسم
*: تو هم نظرت چیه دیگه بفهمی تو این مبارزه من میبرم
+: چی ؟ ... تو اینو به عنوان مبارزه میبینی؟ واسه من سرگرمیه... اینکه تو این مسئله رو انقد بزرگش کردی اینو نشون میده که چقد بیکاری(پوزخند)
*: دختره بیشور
معلم اومد کلاس درس داد و رف زنگ تفریح خورد و من رفتم بوفه یه شیر موز گرفتم که دوباره یونا با صدای بلند گفت
*: عاعا شیر چای دوس داری؟ یادم باشه دیگه شیر موز نخورم (خنده)
+: اتفاقا من نفسم میکشم نظرت چیه دیگه نفس هم نکشی؟
*: (ضایع شد)
که شوگا شروع کرد آروم خندیدن البته همه خندیدن و آ.ت رفت حیاط که شوگا هم رف پیشش
_: ا.ت
+: هوم
_: چرا یه جوری باهام رفتار میکنی که انگار نیستم
+: ببخشید؟ ... من با همه اینطوریم شخصیش نکن
_: خب اوکی ... اصن من چرا به تو اهمیت میدم که
+: خب نده
_: حرفم که کم نمیاری
پرش زمانی به تموم شدن مدرسه... خونه شوگا اینا
شوگا ویو
رو تختم از خستگی دراز کشیده بودم و داشتم فکر میکردم که چرا ا.ت بهم توجه نمیکنه.... اصن من باید بهش توجه نکنم ... خودشو چی فرض کرده؟.... چرا بهم اهمیت نمیدهههههه... همه دخترا واسم میمیرن اون چرا اینطوری نیسسس؟؟؟
ا.ت ویو
خیلی خسته بودم رفتم لباسام رو عوض کردم و نشستم رو تختم که بابام اومد تو
ب.ا: سلام دخترم... اجازه هس
+: البته بابا بفرما
ب.ا: دخترم خواستم بگم که امشب واسه شام مهمون داریم یک ساعت دیگه میان
+: کین حالا؟
ب.ا: یکی از شریکام با پسرش ما چندساله دوستیم ولی خب فرصتش پیش نیومده آشنا شین
+: آهان باشه
و رفت
منم رفتم یه دوش گرفتم لباسام رو پوشیدم[اسلاید دوم] موهامو حالت دادم ... کفشامو پوشیدم عطر زدم و رفتم پایین که زنگ در خورد .... آجوما رفت باز کرد که با چیزی که دیدم خشکم زد ... چی اون....
ها ها ها 😈😂
شرطا ۱۰ لایک ۵۰ کامنت و فالور ها برسه به ۱۴۰
صبح
ا.ت ویو
با صدای آلارم گوشیم از خواب بلند شدم رفتم دست و صورتمو شستم لباس فرمم رو پوشیدم و راه افتادم مدرسه.... رفتم داخل کلاس و نشستم روی صندلیم که صدای یونا ری.د به روزم
*: اووو ببین کی اومده
+: نمیشه دو دیقه لال شی مگه نه؟ صدات نحست ری.د به روزم(سرد)
*: صدام که هیچ خودم میر.ینم بهت
+: میگم نظرت چیه دیگه از خواب بلند شی... از رویای اینکه ازت میترسم
*: تو هم نظرت چیه دیگه بفهمی تو این مبارزه من میبرم
+: چی ؟ ... تو اینو به عنوان مبارزه میبینی؟ واسه من سرگرمیه... اینکه تو این مسئله رو انقد بزرگش کردی اینو نشون میده که چقد بیکاری(پوزخند)
*: دختره بیشور
معلم اومد کلاس درس داد و رف زنگ تفریح خورد و من رفتم بوفه یه شیر موز گرفتم که دوباره یونا با صدای بلند گفت
*: عاعا شیر چای دوس داری؟ یادم باشه دیگه شیر موز نخورم (خنده)
+: اتفاقا من نفسم میکشم نظرت چیه دیگه نفس هم نکشی؟
*: (ضایع شد)
که شوگا شروع کرد آروم خندیدن البته همه خندیدن و آ.ت رفت حیاط که شوگا هم رف پیشش
_: ا.ت
+: هوم
_: چرا یه جوری باهام رفتار میکنی که انگار نیستم
+: ببخشید؟ ... من با همه اینطوریم شخصیش نکن
_: خب اوکی ... اصن من چرا به تو اهمیت میدم که
+: خب نده
_: حرفم که کم نمیاری
پرش زمانی به تموم شدن مدرسه... خونه شوگا اینا
شوگا ویو
رو تختم از خستگی دراز کشیده بودم و داشتم فکر میکردم که چرا ا.ت بهم توجه نمیکنه.... اصن من باید بهش توجه نکنم ... خودشو چی فرض کرده؟.... چرا بهم اهمیت نمیدهههههه... همه دخترا واسم میمیرن اون چرا اینطوری نیسسس؟؟؟
ا.ت ویو
خیلی خسته بودم رفتم لباسام رو عوض کردم و نشستم رو تختم که بابام اومد تو
ب.ا: سلام دخترم... اجازه هس
+: البته بابا بفرما
ب.ا: دخترم خواستم بگم که امشب واسه شام مهمون داریم یک ساعت دیگه میان
+: کین حالا؟
ب.ا: یکی از شریکام با پسرش ما چندساله دوستیم ولی خب فرصتش پیش نیومده آشنا شین
+: آهان باشه
و رفت
منم رفتم یه دوش گرفتم لباسام رو پوشیدم[اسلاید دوم] موهامو حالت دادم ... کفشامو پوشیدم عطر زدم و رفتم پایین که زنگ در خورد .... آجوما رفت باز کرد که با چیزی که دیدم خشکم زد ... چی اون....
ها ها ها 😈😂
شرطا ۱۰ لایک ۵۰ کامنت و فالور ها برسه به ۱۴۰
۱۶.۶k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.