پارت ۳۱
از زبان کوک:
سریع از کارخونه متروکه ای که شکنجه گاه کرده بودم اونجا رو زدم بیرون و سوار ماشین شدم و فقط پاهام رو پدال گاز بود و همونطور که رانندگی میکردم چن بار شماره یونا رو گرفتم ولی جواب نداد خیلی نگران بودم چی شده یعنی سعی کردم تند تر برم تا زود تر برسم
از زبان یونا :
حالم بد تر و بد تر میشد دوباره اومد داخل و گفت
-بیا این قرصو بخور خوب میشی (داره دروغ میگه یه قرص داد که زود تر بمیره)
_خفه شووو فقط برو
-به درک نخور
_چ...چی ریختی تو غذام که مث بید دارم میلرزم
-سم(نیشخند)
_ج...جونکوک تو رو میکشه مطمئنم(گریه و بی حال)
-اون هیچوقت نمیفهمه فقط تو میمیری و دیگه من نمیزارم ارباب بیشتر ازاین عاشق تو بشه بعد چند وقت هم تو رو فراموش میکنه (پوزخند)
_چقدر فک کردی تا به این نتیجه رسیدی هااااا
-هه(پوزخند)
بعد رفت بیرون
_هییی وایسا حالم بده لطفااا نرو (گریه)
یهو چشام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم.....
سریع از کارخونه متروکه ای که شکنجه گاه کرده بودم اونجا رو زدم بیرون و سوار ماشین شدم و فقط پاهام رو پدال گاز بود و همونطور که رانندگی میکردم چن بار شماره یونا رو گرفتم ولی جواب نداد خیلی نگران بودم چی شده یعنی سعی کردم تند تر برم تا زود تر برسم
از زبان یونا :
حالم بد تر و بد تر میشد دوباره اومد داخل و گفت
-بیا این قرصو بخور خوب میشی (داره دروغ میگه یه قرص داد که زود تر بمیره)
_خفه شووو فقط برو
-به درک نخور
_چ...چی ریختی تو غذام که مث بید دارم میلرزم
-سم(نیشخند)
_ج...جونکوک تو رو میکشه مطمئنم(گریه و بی حال)
-اون هیچوقت نمیفهمه فقط تو میمیری و دیگه من نمیزارم ارباب بیشتر ازاین عاشق تو بشه بعد چند وقت هم تو رو فراموش میکنه (پوزخند)
_چقدر فک کردی تا به این نتیجه رسیدی هااااا
-هه(پوزخند)
بعد رفت بیرون
_هییی وایسا حالم بده لطفااا نرو (گریه)
یهو چشام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم.....
۱۵.۸k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.