P7

P7
اخر

و باز هم....
۲ ماهی گذشت
نامجون شدید عاشق ارا شده بود
دیگه نمیتونست تحمل کنه...میخواست اونو سریعا مال خودش کنه
پس ارا رو به یه کافه دعوت کرد
نامی:خانم پارک ارا....میشه ازتون درخواست کنم که...برادرتون بشه برادرزنم؟
با من ازدواج میکنید؟
ارا با اینکه خندش گرفته بود اما قبول کرد
اسلاید ۲ حلقه ها
بعد از ۲ و نیم هفته اهم عروسیشون رو به شکل با شکوهی برگزار کردن
اسلاید ۲ لباس عروس ات

و بعد از ۱ سال از ازدواجشون...صاحب سه تا بچه کوچولو شدن..
به خوب یو خوشی در کنار هم زندگی کردن



نامی:ارا...؟
ارا:جانم؟
نامی:نظرت در مورد جمله ی
《تا همیشه پیشت و عاشقت میمونم》
چیه؟
ارا:میدونی؟...به نظرم این جمله یه دروغه
تو نمیدونی در آینده چه اتفاقی میخواد بیوفته
شاید دیگه نشه عاشق طرف موند
شاید اتفاقاتی بیوفته که نشه کنار طرف موند
که قطعا میوفته
پس این جمله یه دروغ بزرگه
متوجه نامجونی شد که با لبخند و تعجب سرشو خم کرده بود و بهش زل زده بود
خندید و ادامه داد:به نظرم جمله ی
《الان فردی که بیشتر از همه دوسش دارم تویی و تمام تلاشمو میکنم که تا همیشه عاشق و پیشت بمونم》
بهتره
نامجون:هرچی تو بگی😅🥲😉


از زبان تیام
میدونید؟
من به جمله ی
《عشق از نفرت نشعت میگیره》
خیلی اعتقاد دارم
همیشه اینجوری برام پیش رفته
لحظه اول با خودت میگی
_این دیکه چه جور ادمیه
_اَه اَه ازش بدم میاد
و کلی حرفای دیگه
اما در آخر اون کسیه که عاشقش میشی
فقط کافیه یه اشاره از طرفش ببینی




پایان

امیدوارم از این فیک لذت برده باشید😁
تمام تلاشمو کردم که مورد پسندتون باشه
فیک بعدی به زودی شروع میشه