cute lover
پارت ۴۰(آخر)
جیسونگ: مینهو....
مینهو: جیسونگ کار دیگه ای باهات نکرد؟!
جیسونگ: نه پسش تو بودم چیکار میخواست بکنه دیگه، حالا بگذریم تو روم غیرتی شدییی.
مینهو: خب اره چیه؟
جیسونگ: تو دلم عروسیههههه عرررررر.( ماهم عر میزنیم)
مینهو: گوگولی ، بیا بریم.
جیسونگ: باشه
۴ ماه بعد
جیسونگ از سرکار برگشت و رفت خونه. باورش نمیشد الان چی شد.
تو حال خودش بود که یهو در زدن. رفت درو باز کرد. مینهو با قیافه ای پر از ذوق پشت در بود ، ولی با دیدن چهره بی حال و ناراحت جیسونگ لبخندش محو شد.
مینهو: سلام ، چی شده چرا ناراحتی؟
جیسونگ: سلام بیا داخل برات تعریف کنم.
مینهو با نگرانی رفت داخل و جیسونگ شروع کرد به تعریف کردن.
فلش بک به سرکار جیسونگ
ویو جیسونگ
داشتم مثل همیشه کارمو انجام میدادم که یهو رییسم صدام زد که برم داخل دفترش. رفتم داخل.
جیسونگ: سلام رییس چیزی شده؟
رییس جیسونگ: خب میخواستم بهت یه پیشنهاد بدم.
جیسونگ: چی؟
رییس جیسونگ: خب ببین تو با من میخوابی و منم در عوض بهت پول میدم و دیگه نمیخواد بیای سر کار.
جیسونگ: چی؟! چی داری میگی؟! تو سنت اندازه بابا بزرگ منه!
رییس جیسونگ: یا اخراجت میکنم یا درخواستمو قبول میکنی!
جیسونگ: من بمیرمم با تو نمیخوابم!
رییس جیسونگ: پس از اینجا گمشو بیرون!
از اونجا اومدم بیرون و برگشتم خونه
پایان فلش بک
مینهو: اون مرتیکه چطور جرئت کرده همچین حرفی بزنه! باید ازش شکایت کنیم!
جیسونگ: نه ولش کن ، راستی تو جی میخواستی بگی؟
مینهو: ها میخواستم بگم پسر هیونلیکس پریشب به دنیا اومد!
جیسونگ: واقعااا؟!
مینهو: اره امشب قراره بریم خونشون.
جیسونگ: اخجونننن
ویو مینهو
امشب بهش باید بگم!
ویو امشب
خودمو جیسونگ رفتیم خونه هیونلیکس. هیونجین درو باز کرد.
هیونجین: سلامممم! خوش اومدین بیاین داخل.
مینسونگ: سلاممم!
رفتیم داخل که بینا دوید بغل جیسونگ.
بینا: سلام عموو! عمو داداشیم بدنیا اومد!( ذوق نکن دوروز دیگه پشیمون میشی)
هیونجین: فلیکس داخل اتاقه.
مینهو: بریم؟
بقیش تو کامنت👇
جیسونگ: مینهو....
مینهو: جیسونگ کار دیگه ای باهات نکرد؟!
جیسونگ: نه پسش تو بودم چیکار میخواست بکنه دیگه، حالا بگذریم تو روم غیرتی شدییی.
مینهو: خب اره چیه؟
جیسونگ: تو دلم عروسیههههه عرررررر.( ماهم عر میزنیم)
مینهو: گوگولی ، بیا بریم.
جیسونگ: باشه
۴ ماه بعد
جیسونگ از سرکار برگشت و رفت خونه. باورش نمیشد الان چی شد.
تو حال خودش بود که یهو در زدن. رفت درو باز کرد. مینهو با قیافه ای پر از ذوق پشت در بود ، ولی با دیدن چهره بی حال و ناراحت جیسونگ لبخندش محو شد.
مینهو: سلام ، چی شده چرا ناراحتی؟
جیسونگ: سلام بیا داخل برات تعریف کنم.
مینهو با نگرانی رفت داخل و جیسونگ شروع کرد به تعریف کردن.
فلش بک به سرکار جیسونگ
ویو جیسونگ
داشتم مثل همیشه کارمو انجام میدادم که یهو رییسم صدام زد که برم داخل دفترش. رفتم داخل.
جیسونگ: سلام رییس چیزی شده؟
رییس جیسونگ: خب میخواستم بهت یه پیشنهاد بدم.
جیسونگ: چی؟
رییس جیسونگ: خب ببین تو با من میخوابی و منم در عوض بهت پول میدم و دیگه نمیخواد بیای سر کار.
جیسونگ: چی؟! چی داری میگی؟! تو سنت اندازه بابا بزرگ منه!
رییس جیسونگ: یا اخراجت میکنم یا درخواستمو قبول میکنی!
جیسونگ: من بمیرمم با تو نمیخوابم!
رییس جیسونگ: پس از اینجا گمشو بیرون!
از اونجا اومدم بیرون و برگشتم خونه
پایان فلش بک
مینهو: اون مرتیکه چطور جرئت کرده همچین حرفی بزنه! باید ازش شکایت کنیم!
جیسونگ: نه ولش کن ، راستی تو جی میخواستی بگی؟
مینهو: ها میخواستم بگم پسر هیونلیکس پریشب به دنیا اومد!
جیسونگ: واقعااا؟!
مینهو: اره امشب قراره بریم خونشون.
جیسونگ: اخجونننن
ویو مینهو
امشب بهش باید بگم!
ویو امشب
خودمو جیسونگ رفتیم خونه هیونلیکس. هیونجین درو باز کرد.
هیونجین: سلامممم! خوش اومدین بیاین داخل.
مینسونگ: سلاممم!
رفتیم داخل که بینا دوید بغل جیسونگ.
بینا: سلام عموو! عمو داداشیم بدنیا اومد!( ذوق نکن دوروز دیگه پشیمون میشی)
هیونجین: فلیکس داخل اتاقه.
مینهو: بریم؟
بقیش تو کامنت👇
۱۳.۵k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.