🖤پادشاه من🖤 پارت ۲۵
از زبان ا.ت:
که سویی گف:
سویی: ا.ت منم میخوام کمکت کنن😟
ا.ت: تو احتمالا کلت به جایی نخورده چرا سیم پیچی هات قاطی کرده😑
سویی: تو اونجا به من کمک کردی حالا منم میخوام جبران کنم بعدش تو تنهایی نمیتونی کاری کنی🤨
ا.ت: مطمئن باشم کلکی تو کارت نیس😒
سویی: چقدر تو حرف میزنی بدو بریم یه کاری کنیم تا بلایی سر خواهرت نیاوردن😮💨
ا.ت : چیکار کنیم حالا 🥺 اگه بلایی سر خواهرم بیارن چی😭
سویی: بیا بریم فالگوش وایسیم ببینم چی میگن😏
ا.ت : باشه🙂
منو سویی رفتیم فالگوش وایسادیم داشتن میگفتن :
بادیگارد ارشد : خب الان نمیتونیم کاری انجام بدیم چون بادیگارد های عمارت پارک جیمین حواسشون جمعه موقعی که شب اون یکی نقشمونو عملی کردیم زنشو گروگان میگیریم اگه کارتونو اشتباه انجام بدین زندگیتونو باختین فهمیدینننن 😠
بادیگاردها: چشم😣
من بغض کردم که سویی برگشت که گف:
سویی: اوف باز این شروع کرد 😫
ا.ت: خب باشه بگو نقشتو😕
سویی: اول نقشه ی اونارو میگم الان ساعت ۷ عصر ساعت ۱۰ جلسه تموم میشه و مافیا های جزوی میان و پارتی شروع میشه که لوسیفر هم برای امشب نقشه کشیده تا حواس همه پرت بشه و کارشو انجام بده حالا ما باید الان از خونه فرار کنیم و خیلی مخفیانه به عمارت ارباب پارک بریم اون موقع خواهرتو تغییر شکل میدیم و به عمارت ارباب پارک میاریم فقط یادت باشه درمورد نقشمون به کسی نگی 😧
ا.ت: باشه😥
سویی: حالا بریم تغییر شکل بدیم 😌
ا.ت : بریم 😀
از زبان راوی:
ا.ت و سویی تغییر شکل دادن و جوری از عمارت زدن بیرون که کسی نفهمید تا اینکه ................
که سویی گف:
سویی: ا.ت منم میخوام کمکت کنن😟
ا.ت: تو احتمالا کلت به جایی نخورده چرا سیم پیچی هات قاطی کرده😑
سویی: تو اونجا به من کمک کردی حالا منم میخوام جبران کنم بعدش تو تنهایی نمیتونی کاری کنی🤨
ا.ت: مطمئن باشم کلکی تو کارت نیس😒
سویی: چقدر تو حرف میزنی بدو بریم یه کاری کنیم تا بلایی سر خواهرت نیاوردن😮💨
ا.ت : چیکار کنیم حالا 🥺 اگه بلایی سر خواهرم بیارن چی😭
سویی: بیا بریم فالگوش وایسیم ببینم چی میگن😏
ا.ت : باشه🙂
منو سویی رفتیم فالگوش وایسادیم داشتن میگفتن :
بادیگارد ارشد : خب الان نمیتونیم کاری انجام بدیم چون بادیگارد های عمارت پارک جیمین حواسشون جمعه موقعی که شب اون یکی نقشمونو عملی کردیم زنشو گروگان میگیریم اگه کارتونو اشتباه انجام بدین زندگیتونو باختین فهمیدینننن 😠
بادیگاردها: چشم😣
من بغض کردم که سویی برگشت که گف:
سویی: اوف باز این شروع کرد 😫
ا.ت: خب باشه بگو نقشتو😕
سویی: اول نقشه ی اونارو میگم الان ساعت ۷ عصر ساعت ۱۰ جلسه تموم میشه و مافیا های جزوی میان و پارتی شروع میشه که لوسیفر هم برای امشب نقشه کشیده تا حواس همه پرت بشه و کارشو انجام بده حالا ما باید الان از خونه فرار کنیم و خیلی مخفیانه به عمارت ارباب پارک بریم اون موقع خواهرتو تغییر شکل میدیم و به عمارت ارباب پارک میاریم فقط یادت باشه درمورد نقشمون به کسی نگی 😧
ا.ت: باشه😥
سویی: حالا بریم تغییر شکل بدیم 😌
ا.ت : بریم 😀
از زبان راوی:
ا.ت و سویی تغییر شکل دادن و جوری از عمارت زدن بیرون که کسی نفهمید تا اینکه ................
۷.۶k
۲۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.