یه دیوونه دنبالم کرده!!!(part35)
_کایلا دو سالگی...
همیجور تا پنج سالگی رفتع بود، پس اسمش کایلاعه، به خاطر اخرین حرفم اسمش رو لیا نزاشته بود.
_چرا وقت کشیدن قدش اینجا نبودم.
بلند شدم و در زدم، دیدم أجوما اومد.
£سلام، بفرمایید.
_سلام(رفت داخل خونه)
هنوز هیچی تغیر نکرده بود، رفتم نزدیک تر دیدم یه مجسمه اونجاس چقدر شبیه منه، دختر باد، یادمه که این لقب رو اون موقع بهم داده بود، بهش یه دست کشیدم که اجوما عصبانی شد.
£به اون دست نزن، رئیس ناراحت میشه.
رفتم رو کاناپه نشستم.
£خوب تا یه ربع دیگه میگم چیکار کنی.
_اها چشم.
£خوب اون ماسک رو بردار ببینم قیافتو الکی اون پشت قایم شدی که چی؟!
پیرزن فضول!
_ام نه راحتم.
£این یه دستور بود
_نه.
£همین که گفتم!
_باشه(ماسکم رو کشیدم پایین)
چشماش چهارتا شده بود، فکر می کردم تغیر کردم.
£ا.ا.ا.ا.ا.ت..ت.ت..ت، خ.خودتی؟!
_اره فقط به کوک بگی می کشمت!!!!
£ول...
_لطفا!
£باشه.(با شوک رفت سمت آشپزخونه)
دیدم کوک با کایلا اومد داخل خونه، کایلا رفت رو کاناپه که أجوما رفت سمتش، منم ماسکم رو کشیدم بالا...
£برو لباست رو عوض کن تا سرما نخوردی!
×عههه باشه(میره سمت طبقه ی بالا)
رفتم سمت یخچال، اجوما گفت برای جونگکوک شیرموز درست کنم، من خودم می دونستم کوک چه مدل شیر موزی دوست داره برای همین توش خامه ی اماده ریختم و بردم براش، لباسش رو عوض کرده بود و یه حوله دور گردنش بود، دسته ی پی اس 5 رو برداشته بود، ولی رنگ سفید، دیدم دسته مشکی نداره اصلا، یعنی بازم به خاطر من بود؟
_بفرمایید شیرموزی که گفته بودید.
شیرموز رو گذاشتم روی عسلی و رفتم دوباره تو اشپز خونه که صدام زد:
+بیا اینجا!
رفتم اونجا دیدم نصف شیرموز رو خورده.
+چطوری اینو درست کردی؟
_امممم خوب بلد بودم.
+اسمت چیه؟(دوباره از شیرموز می خوره)
_امممم کتی.
+برای کدوم کشوری؟!انگلیسی حرف می زنی.
یا خدا یادم رفته کره ای حرف بزنم، بلدم ولی به انگلیسی عادت دارم.
_امممم ایران.
خاک توسرم بگا رفتممممممم.
+ایران؟
_اممم نه یعنی اره نه، یعنی برای ترکیه هستم، همیشه این دوتا رو اشتباه میگم.
+یکم ترکی حرف بزن.
_مرحبا.
+همین؟
_یادم رفته، خیلی وقته حرف نزدم.
+اها برو سرکارت.
_چشم.
رفتم سمت اتاق خواب و همه جارو جاروبرقی کشیدم، چشمم به اتاق خودمون افتاد چقدر دلم برای بغل کردن های کوک تنگ شده، فکر کنم اون اتاق پر لباس های منه.
بعد از اونجا رفتم داخل اتاق کایلا که سرم داد کشید.
×گمشو از اتاق بیرون نمی بینی دارم با خودم حرف می زنم.
_بله؟!
×بب.خشید، ترو خدا به بابام نگو عصبانی میشه که فش میدم...
#بی_تی_اس.
#کیپاپ.
#نامجون.
#بلکپینک.
#وی.
#جیمین.
#جونگکوک.
#جین.
#آهنگ.
#موسیقی.
#جنی.
#لیسا.
#جیسو.
#رزی.
همیجور تا پنج سالگی رفتع بود، پس اسمش کایلاعه، به خاطر اخرین حرفم اسمش رو لیا نزاشته بود.
_چرا وقت کشیدن قدش اینجا نبودم.
بلند شدم و در زدم، دیدم أجوما اومد.
£سلام، بفرمایید.
_سلام(رفت داخل خونه)
هنوز هیچی تغیر نکرده بود، رفتم نزدیک تر دیدم یه مجسمه اونجاس چقدر شبیه منه، دختر باد، یادمه که این لقب رو اون موقع بهم داده بود، بهش یه دست کشیدم که اجوما عصبانی شد.
£به اون دست نزن، رئیس ناراحت میشه.
رفتم رو کاناپه نشستم.
£خوب تا یه ربع دیگه میگم چیکار کنی.
_اها چشم.
£خوب اون ماسک رو بردار ببینم قیافتو الکی اون پشت قایم شدی که چی؟!
پیرزن فضول!
_ام نه راحتم.
£این یه دستور بود
_نه.
£همین که گفتم!
_باشه(ماسکم رو کشیدم پایین)
چشماش چهارتا شده بود، فکر می کردم تغیر کردم.
£ا.ا.ا.ا.ا.ت..ت.ت..ت، خ.خودتی؟!
_اره فقط به کوک بگی می کشمت!!!!
£ول...
_لطفا!
£باشه.(با شوک رفت سمت آشپزخونه)
دیدم کوک با کایلا اومد داخل خونه، کایلا رفت رو کاناپه که أجوما رفت سمتش، منم ماسکم رو کشیدم بالا...
£برو لباست رو عوض کن تا سرما نخوردی!
×عههه باشه(میره سمت طبقه ی بالا)
رفتم سمت یخچال، اجوما گفت برای جونگکوک شیرموز درست کنم، من خودم می دونستم کوک چه مدل شیر موزی دوست داره برای همین توش خامه ی اماده ریختم و بردم براش، لباسش رو عوض کرده بود و یه حوله دور گردنش بود، دسته ی پی اس 5 رو برداشته بود، ولی رنگ سفید، دیدم دسته مشکی نداره اصلا، یعنی بازم به خاطر من بود؟
_بفرمایید شیرموزی که گفته بودید.
شیرموز رو گذاشتم روی عسلی و رفتم دوباره تو اشپز خونه که صدام زد:
+بیا اینجا!
رفتم اونجا دیدم نصف شیرموز رو خورده.
+چطوری اینو درست کردی؟
_امممم خوب بلد بودم.
+اسمت چیه؟(دوباره از شیرموز می خوره)
_امممم کتی.
+برای کدوم کشوری؟!انگلیسی حرف می زنی.
یا خدا یادم رفته کره ای حرف بزنم، بلدم ولی به انگلیسی عادت دارم.
_امممم ایران.
خاک توسرم بگا رفتممممممم.
+ایران؟
_اممم نه یعنی اره نه، یعنی برای ترکیه هستم، همیشه این دوتا رو اشتباه میگم.
+یکم ترکی حرف بزن.
_مرحبا.
+همین؟
_یادم رفته، خیلی وقته حرف نزدم.
+اها برو سرکارت.
_چشم.
رفتم سمت اتاق خواب و همه جارو جاروبرقی کشیدم، چشمم به اتاق خودمون افتاد چقدر دلم برای بغل کردن های کوک تنگ شده، فکر کنم اون اتاق پر لباس های منه.
بعد از اونجا رفتم داخل اتاق کایلا که سرم داد کشید.
×گمشو از اتاق بیرون نمی بینی دارم با خودم حرف می زنم.
_بله؟!
×بب.خشید، ترو خدا به بابام نگو عصبانی میشه که فش میدم...
#بی_تی_اس.
#کیپاپ.
#نامجون.
#بلکپینک.
#وی.
#جیمین.
#جونگکوک.
#جین.
#آهنگ.
#موسیقی.
#جنی.
#لیسا.
#جیسو.
#رزی.
۱۰.۸k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.