Delusionپارت⁴
Delusionپارت⁴
...
جیغی زدم همه برگشتن نگاهم کردن آجوما جولی حالش خوب بود و داشت لیوان هارو پاک میکرد انگار که هیچی نشده بود..
داهیون:ا..ات چرا گردنت کبوده؟
+چیزی نیست
یقه لباسم زدم بالا تا گردنم یعنی کار اونه؟اون تلفن؟اون چراغا؟اتفاق الان؟
آجوما جولی اومد در گوشم گفت
آجوما جولی:اون شیطان الان این اتفاق بازسازی کرد فکر نکن یادم رفته اون شیطان آزاد کردی بعد از شام بیا پیشم
+یعنی چی شیطان؟چه اتفاقی داره میوفته؟
آجوما جولی:بعد شام بیا همه چی رو میفهمی..
و تنه ای بهم زد
شام"
همه داشتن غذا میخوردن و من داشتم یا غذام بازس میکردم و نمیخوردم
سوهو:ات چرا غذاتو نمیخوری؟
+ها؟میخورم
الکی چند قاشق خوردم آجوما جولی ظرفا رو جم کرد همه مشغول یه کاری بودن
آجوما جولی دستم محکم گرفت برد تو اتاقش درو قفل کرد
آجوما جولی:اون شیطان اسمش جونگ کوکه..من وقتی ⁵ سالم بود اون شیطان مادر و پدرم جلو چشمم کشت میخواست منم بکشه که فرار کردم تو کمد اون اومد تو اتاقی که دقیقا به تو دادم رو به تخت یه آینه بود از لای کمد نگاهش میکردم پدرم با سر و بدن خونی اومد داخل اتاق با اون شیطان جنگید و اونو داخل آینه حل داد قبل از هل دادن اون شیطان دست پدرمو قط کرد و مرد...و حالا تو اون جنایت کار قاتل آزاد کردی باید بمیری
یهو شیشه ای دور گردنم قرار داد
+آجوما جولی..
آجوما جولی:اون عاشقت شده و حالا اون باید زجر بکشه که دارم عشقشو میکشم خودتو نشون بده عوضی(داد)
کوک:جولی!
...
پارت⁴
حمایت؟
چطور بود؟
...
جیغی زدم همه برگشتن نگاهم کردن آجوما جولی حالش خوب بود و داشت لیوان هارو پاک میکرد انگار که هیچی نشده بود..
داهیون:ا..ات چرا گردنت کبوده؟
+چیزی نیست
یقه لباسم زدم بالا تا گردنم یعنی کار اونه؟اون تلفن؟اون چراغا؟اتفاق الان؟
آجوما جولی اومد در گوشم گفت
آجوما جولی:اون شیطان الان این اتفاق بازسازی کرد فکر نکن یادم رفته اون شیطان آزاد کردی بعد از شام بیا پیشم
+یعنی چی شیطان؟چه اتفاقی داره میوفته؟
آجوما جولی:بعد شام بیا همه چی رو میفهمی..
و تنه ای بهم زد
شام"
همه داشتن غذا میخوردن و من داشتم یا غذام بازس میکردم و نمیخوردم
سوهو:ات چرا غذاتو نمیخوری؟
+ها؟میخورم
الکی چند قاشق خوردم آجوما جولی ظرفا رو جم کرد همه مشغول یه کاری بودن
آجوما جولی دستم محکم گرفت برد تو اتاقش درو قفل کرد
آجوما جولی:اون شیطان اسمش جونگ کوکه..من وقتی ⁵ سالم بود اون شیطان مادر و پدرم جلو چشمم کشت میخواست منم بکشه که فرار کردم تو کمد اون اومد تو اتاقی که دقیقا به تو دادم رو به تخت یه آینه بود از لای کمد نگاهش میکردم پدرم با سر و بدن خونی اومد داخل اتاق با اون شیطان جنگید و اونو داخل آینه حل داد قبل از هل دادن اون شیطان دست پدرمو قط کرد و مرد...و حالا تو اون جنایت کار قاتل آزاد کردی باید بمیری
یهو شیشه ای دور گردنم قرار داد
+آجوما جولی..
آجوما جولی:اون عاشقت شده و حالا اون باید زجر بکشه که دارم عشقشو میکشم خودتو نشون بده عوضی(داد)
کوک:جولی!
...
پارت⁴
حمایت؟
چطور بود؟
۵.۵k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.