پارت ¹⁶
فلیکس: افتادم روش. و تو اون لحظه...
هیونجین: لبای نرم و شیرین یکنفرو روی لبام حس کردم. اون بدن ظریف و کوچولوش روم بود. خیلی شکستنی و نرم بود. بوی توت فرنگی بدنش داره میره رو مخم. لبای آلبالوی خوش مزه اش. همه به کنار چشمای خسته و نازش که به چشمام خیره شده. تو دل این تاریکی چشماش شبیه به ماه میمونه. ماهی که با نورش باعث از بین رفتن تاریکی میشه. خواست تکون بخوره. که دستمو زیره موهاش گذاشتم و سرشو نزدیک خودم کردم نمیخواستم این لحظه رو از دست بدم، شاید ازم متنفر بشه شاید دیگه ازم خوشش نیاد ولـ...
لینو: هیونجین!
هیونجین: مرگ خو بزار داشتم فکرای عاطفی میکردم یابوو. من تورو میکشم. فلیکس از رو بلند شد و دستمو گرف بلند شم. لینو نور گرفت و منو فلیکس از اتاق خارج شدیم.
لینو: وایی خوبین. ترسیدم یواشکی اومدم.
هیونجین: اره خوبیم ممنون.
فلیکس: ممنون لینویا.
هیونجین: کل راه یک کلمه حرف نزد.
لینو: میخوای من بمونم.
هیونجین: تو قلط میکنی، برو گمشو خونه نداری مگه.
لینو: باشه باشه، خداحافظ فلیکس.*رفت*
هیونجین: منم بایی.
لینو: * دنده عقب برگشت* خداحافظ هیون. ههی. ساری
هیونجین: گمشووو
داخل خونه شدیم فلیکس بی وقفه وارد اتاقش شد
فلیکس: میرم لباسمو عوض کنم.
هیونجین: باشه
شب.
فلیکس: اومدم... بخوریم
هیونجین: یک لباس میخواستی عوض کنیا.
فلیکس: اهوم.
هیونجین: بعد شام ظرفهارو شست رفت خوابید. چشه یعنی عصبی. خوب منم بودم عصبی میشدم، یکی منو ببوسه بدون اجازه حق داره.
فردا صبح:
هیونجین: فلیکس بریم... فلیکس؟
فلیکس: بریم.
هیونجین: کی رفتی بیرون.
فلیکس: الان.
هیونجین: جوون بابا سرعتو.
به مدرسه رسیدیم سریع رفت سر کلاس.
لینو: این کجا رفت.
هیونجین: سر کلاس.
بعد کلاس
هیونجین: فلیکس بری... عه فلیکس کو بچه ها؟
لینو: نمدونم جون تو.
هان: منم ندیدمش
نویسنده بخَ بخَ
آره دیگه فیلیکس به مدت یک هفته هی از هیونجین دوری میکرد که یک شب یکهویی..
هیونجین: لبای نرم و شیرین یکنفرو روی لبام حس کردم. اون بدن ظریف و کوچولوش روم بود. خیلی شکستنی و نرم بود. بوی توت فرنگی بدنش داره میره رو مخم. لبای آلبالوی خوش مزه اش. همه به کنار چشمای خسته و نازش که به چشمام خیره شده. تو دل این تاریکی چشماش شبیه به ماه میمونه. ماهی که با نورش باعث از بین رفتن تاریکی میشه. خواست تکون بخوره. که دستمو زیره موهاش گذاشتم و سرشو نزدیک خودم کردم نمیخواستم این لحظه رو از دست بدم، شاید ازم متنفر بشه شاید دیگه ازم خوشش نیاد ولـ...
لینو: هیونجین!
هیونجین: مرگ خو بزار داشتم فکرای عاطفی میکردم یابوو. من تورو میکشم. فلیکس از رو بلند شد و دستمو گرف بلند شم. لینو نور گرفت و منو فلیکس از اتاق خارج شدیم.
لینو: وایی خوبین. ترسیدم یواشکی اومدم.
هیونجین: اره خوبیم ممنون.
فلیکس: ممنون لینویا.
هیونجین: کل راه یک کلمه حرف نزد.
لینو: میخوای من بمونم.
هیونجین: تو قلط میکنی، برو گمشو خونه نداری مگه.
لینو: باشه باشه، خداحافظ فلیکس.*رفت*
هیونجین: منم بایی.
لینو: * دنده عقب برگشت* خداحافظ هیون. ههی. ساری
هیونجین: گمشووو
داخل خونه شدیم فلیکس بی وقفه وارد اتاقش شد
فلیکس: میرم لباسمو عوض کنم.
هیونجین: باشه
شب.
فلیکس: اومدم... بخوریم
هیونجین: یک لباس میخواستی عوض کنیا.
فلیکس: اهوم.
هیونجین: بعد شام ظرفهارو شست رفت خوابید. چشه یعنی عصبی. خوب منم بودم عصبی میشدم، یکی منو ببوسه بدون اجازه حق داره.
فردا صبح:
هیونجین: فلیکس بریم... فلیکس؟
فلیکس: بریم.
هیونجین: کی رفتی بیرون.
فلیکس: الان.
هیونجین: جوون بابا سرعتو.
به مدرسه رسیدیم سریع رفت سر کلاس.
لینو: این کجا رفت.
هیونجین: سر کلاس.
بعد کلاس
هیونجین: فلیکس بری... عه فلیکس کو بچه ها؟
لینو: نمدونم جون تو.
هان: منم ندیدمش
نویسنده بخَ بخَ
آره دیگه فیلیکس به مدت یک هفته هی از هیونجین دوری میکرد که یک شب یکهویی..
۲.۶k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.