وانشات تهیونگ
جنی👆🏻
پارت16 blackpinkfictions
«جنی»
..کنار دریا شروع کردم به راه رفتن
...مامان دنیا بدون تو خیلی سرد و بی روحه
..حالم اصلا خوب نبود
..یه هفته ای بود که اینجا هستم و 4 روزه که مامانم نیست سوهو برگشته سئول از روی اجبار ولی من دلم نمیخواست ..برگردم
دختر پسرای عاشق دست تو دست هم کنار ساحل راه میرفتن..
اونا تقریبا هم سن و سال خودم بودن کاش میشد تنها دغدغه ی .زندگی منم همین میبود
.باد سردی وزید و تموم تنم یخ زد
دلم برا لیسا تنگ شده بود،حتی اونم بی وفا شده.. هرچند اون
... تند تند زنگ میزنه ولی من دلم تنگه
..همینطور که راه میرفتم یه توپ پرت شد طرفم
صدای یه پسری اومد- ببخشید خانم میشه توپ و بندازید؟
برگشتم سمت صدا پسر خوش قد و قواره برنزه ای بود
..کاش زمان قبل بود که دلم میلرزید الان هیچی برام مهم نیست
..توپو برداشتم اصلا انرژی ای نداشتم که توپو براش پرت کنم رفتم سمتش- بفرمایین
پسر دیگه ای گفت- افتخار میدین باهامون والیبال بازی کنین
..یه گروه بودن سه تا پسر و سه تا دختر
..فک میکنم زوجی بودن- نه مزاحم نمیشم
..دختری خندید- مزاحم چیه..،بیا تو هم تنهایی باهم بازی کنیم حال میده
..دختر خوشگلی بود
.شاید بد نبود از اون حس و حال بیام بیرون- باشه
..بعد 20دقیقه بازی نفس نفس میزدیم
همه افتادن رو زمین منم یه گوشه نشستم خیلی بهم خوش ..گذشته بود
..شب شده بود
همون دختره که بهم گفت بمونم و بعدشم اسمش و فهمیدم جیسو گفت- میخوایم آتیش روشن کنیم میمونی که؟؟
لبخندی زدم- آره اگه مشکلی نیست میمونم خیلی وقت بود اینقد بهم خوش نگذشته ..بود
..با اینکه تازه باهم آشنا شده بودیم و هنوز نمیشناخمشون یه حس خوبی بهشون داشتم
قبل از اینکه پسرا آتیش و روشن کنن جیسو اومد پیشم- فک کنم ...لازمه یکم راجب گروهمون بدونی
..همون پسر خوشتیپرو نشون داد- اون اوپامه اسمش کایه
پسر بعدیو که دعوتم کرده بود برای بازی رو بهم نشون داد- اون دوست داشتم .. ورنونه بعدی هم مینسوکه پسر عموم اون دو تا دختر هم دخترعموهامن یکیشون میونه اون یکی مینی. منم که فهمیدی جیسوعم... دوست داری از خودت بگی؟
لبخندی زدم- خب من جنی ام یه برادر دارم که اسمش ...سوهوعه
چیز دیگه ای نپرسید حتی نگفت برادرت کجاست و تنها چیکا ...میکنی اینجا
..پسرا آتیش و روشن کرده بودن
حواسم رفت سمت کای چهره جذابی داشت.. کاش لیسا اینجا ..بود و یکم اذیتم میکرد
داشتم نگاش میکردم که نگاش افتاد بهم و چشم تو چشم شدیم
..که خودمو زدم به اون راه
یه گیتار اوردن... مینی با شوق گفت- جنی میتونی بخونی؟
..با تعجب بهشون نگا کردم- صدای خوبی ندارم
...اصرار کردن بخونم
..کای قرار بود گیتار بزنه
برگشت سمتم- چه آهنگی میخوای بخونی؟؟
آهنگ this love از ...davichi
...لبخند زد
..شروع کردم
..تموم مدت سنگینی نگاه کای رو،رو خودم حس میکردم
وسط اهنگ اشکام سرازیر شد و از خوندن دست کشیدم که ..تشویقم کردن
.میون با لحن باحالی گفت- دختر خیلی خوب خوندی
..اروم تشکر کردم
..بلند شدم- فک کنم دیگه بهتره برم
جیسو بلند شد- صب کن نمیخوای بمونی؟
. گفتم- نه دیگه دیره بهتره برم
جیسو گفت- باشه هرجور راحتی فقط میتونم شمارتو داشته باشم؟و گوشیشو به سمتم گرفت
منم باشه ای گفتم و گوشیشو گرفتم و شمارم و براش زدم و از جمعشون خارج شدم
..محو کای شده بودم.. کاش میشد دوباره میدیدمش
سوهو زنگ زد- سلام جنی،بهتری؟
سعی کردم با لحن خوبی جواب بدم- اره اوپا بهترم.. میخوام .همین فردا برگردم سئول
.سوهو- خواهری خوشحالم که بهتری... برات بلیط میگیرم
.باشه ممنون.. مراقب خودت باش
.. و قطع کردم
.وارد اتاقم شدم و شماره لیسا رو گرفتم
کمی باهم حرف زدیم و وقتی مطمئن شد حالم بهتره کلی ...خندوندم
.
.
.
پارت16 blackpinkfictions
«جنی»
..کنار دریا شروع کردم به راه رفتن
...مامان دنیا بدون تو خیلی سرد و بی روحه
..حالم اصلا خوب نبود
..یه هفته ای بود که اینجا هستم و 4 روزه که مامانم نیست سوهو برگشته سئول از روی اجبار ولی من دلم نمیخواست ..برگردم
دختر پسرای عاشق دست تو دست هم کنار ساحل راه میرفتن..
اونا تقریبا هم سن و سال خودم بودن کاش میشد تنها دغدغه ی .زندگی منم همین میبود
.باد سردی وزید و تموم تنم یخ زد
دلم برا لیسا تنگ شده بود،حتی اونم بی وفا شده.. هرچند اون
... تند تند زنگ میزنه ولی من دلم تنگه
..همینطور که راه میرفتم یه توپ پرت شد طرفم
صدای یه پسری اومد- ببخشید خانم میشه توپ و بندازید؟
برگشتم سمت صدا پسر خوش قد و قواره برنزه ای بود
..کاش زمان قبل بود که دلم میلرزید الان هیچی برام مهم نیست
..توپو برداشتم اصلا انرژی ای نداشتم که توپو براش پرت کنم رفتم سمتش- بفرمایین
پسر دیگه ای گفت- افتخار میدین باهامون والیبال بازی کنین
..یه گروه بودن سه تا پسر و سه تا دختر
..فک میکنم زوجی بودن- نه مزاحم نمیشم
..دختری خندید- مزاحم چیه..،بیا تو هم تنهایی باهم بازی کنیم حال میده
..دختر خوشگلی بود
.شاید بد نبود از اون حس و حال بیام بیرون- باشه
..بعد 20دقیقه بازی نفس نفس میزدیم
همه افتادن رو زمین منم یه گوشه نشستم خیلی بهم خوش ..گذشته بود
..شب شده بود
همون دختره که بهم گفت بمونم و بعدشم اسمش و فهمیدم جیسو گفت- میخوایم آتیش روشن کنیم میمونی که؟؟
لبخندی زدم- آره اگه مشکلی نیست میمونم خیلی وقت بود اینقد بهم خوش نگذشته ..بود
..با اینکه تازه باهم آشنا شده بودیم و هنوز نمیشناخمشون یه حس خوبی بهشون داشتم
قبل از اینکه پسرا آتیش و روشن کنن جیسو اومد پیشم- فک کنم ...لازمه یکم راجب گروهمون بدونی
..همون پسر خوشتیپرو نشون داد- اون اوپامه اسمش کایه
پسر بعدیو که دعوتم کرده بود برای بازی رو بهم نشون داد- اون دوست داشتم .. ورنونه بعدی هم مینسوکه پسر عموم اون دو تا دختر هم دخترعموهامن یکیشون میونه اون یکی مینی. منم که فهمیدی جیسوعم... دوست داری از خودت بگی؟
لبخندی زدم- خب من جنی ام یه برادر دارم که اسمش ...سوهوعه
چیز دیگه ای نپرسید حتی نگفت برادرت کجاست و تنها چیکا ...میکنی اینجا
..پسرا آتیش و روشن کرده بودن
حواسم رفت سمت کای چهره جذابی داشت.. کاش لیسا اینجا ..بود و یکم اذیتم میکرد
داشتم نگاش میکردم که نگاش افتاد بهم و چشم تو چشم شدیم
..که خودمو زدم به اون راه
یه گیتار اوردن... مینی با شوق گفت- جنی میتونی بخونی؟
..با تعجب بهشون نگا کردم- صدای خوبی ندارم
...اصرار کردن بخونم
..کای قرار بود گیتار بزنه
برگشت سمتم- چه آهنگی میخوای بخونی؟؟
آهنگ this love از ...davichi
...لبخند زد
..شروع کردم
..تموم مدت سنگینی نگاه کای رو،رو خودم حس میکردم
وسط اهنگ اشکام سرازیر شد و از خوندن دست کشیدم که ..تشویقم کردن
.میون با لحن باحالی گفت- دختر خیلی خوب خوندی
..اروم تشکر کردم
..بلند شدم- فک کنم دیگه بهتره برم
جیسو بلند شد- صب کن نمیخوای بمونی؟
. گفتم- نه دیگه دیره بهتره برم
جیسو گفت- باشه هرجور راحتی فقط میتونم شمارتو داشته باشم؟و گوشیشو به سمتم گرفت
منم باشه ای گفتم و گوشیشو گرفتم و شمارم و براش زدم و از جمعشون خارج شدم
..محو کای شده بودم.. کاش میشد دوباره میدیدمش
سوهو زنگ زد- سلام جنی،بهتری؟
سعی کردم با لحن خوبی جواب بدم- اره اوپا بهترم.. میخوام .همین فردا برگردم سئول
.سوهو- خواهری خوشحالم که بهتری... برات بلیط میگیرم
.باشه ممنون.. مراقب خودت باش
.. و قطع کردم
.وارد اتاقم شدم و شماره لیسا رو گرفتم
کمی باهم حرف زدیم و وقتی مطمئن شد حالم بهتره کلی ...خندوندم
.
.
.
۳۸.۳k
۰۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.