خدمتکار شخصی
خدمتکار شخصی
p¹⁴
حس کردم خوابیده و چشمامو باز کردم و به تمام اتفاقاتی که طی این ۶سال افتاد فکر میکردم که احساس کردم بالشتم خیسه داشتم گریه میکردم که توسط یکی کشیده شدم
توی بغلش بودم که دم گوشم با صدای بم گفت
–:فکر نکن خوابیدم .... درضمن اینقدر دور نخواب بیبی
و توی بغلش خوابم برد
صبح
با صدای آب بیدار شدم و فهمیدم کوک حمومه.
حدود ۲۰ مین بعد اومد بیرون و درحالی که موهاشو خشک میکرد گفت
–:برای شب آماده باش میریم عمارت پدرم......
ادامه دارد.....
p¹⁴
حس کردم خوابیده و چشمامو باز کردم و به تمام اتفاقاتی که طی این ۶سال افتاد فکر میکردم که احساس کردم بالشتم خیسه داشتم گریه میکردم که توسط یکی کشیده شدم
توی بغلش بودم که دم گوشم با صدای بم گفت
–:فکر نکن خوابیدم .... درضمن اینقدر دور نخواب بیبی
و توی بغلش خوابم برد
صبح
با صدای آب بیدار شدم و فهمیدم کوک حمومه.
حدود ۲۰ مین بعد اومد بیرون و درحالی که موهاشو خشک میکرد گفت
–:برای شب آماده باش میریم عمارت پدرم......
ادامه دارد.....
۶.۲k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.