دو پارتی عشق سرد ... part 2 ...غمگین
برام پیام اومد نگاه کردم تهیونگ بود خب چی میشه برا آخرین بار باش حرف بزنم
تهیونگ : سلام
یونا : سلام
تهیونگ : میای تمومش کنیم ؟
یونا : چی؟ چیو ؟
تهیونگ : بیا این رابطه را تموم کنیم و مثل دو تا غریبه باشیم ، باشه ؟
یونا : نه ممنون نمی خوام
تهیونگ :من می خوام ، اینطوری بهتره
یونا : فقط برا خودت بهتره
تهیونگ : گفتم که عوضی بودن تو ذاتمه ، خب ...هر چی می خوای می تونی بگی چون این دقایق آخر رابطمونه
یونا : دوست دارم و عاشقت می مونم تا آخر عمرم و برای اثباتش منتظر باش
تهیونگ : اوم لحظه شماری می کنم تا اثبات کنی دوستم داری
یونا : وقت خدافظیه
تهیونگ : خدافظ :)
یونا : بای بای بیبیم
تموم شد همه چی تو یه لحظه تموم شد یونا هم برای اثباتش رگشو زد هم رگ دستشو هم گردنشو تا اطمینان پیدا کنه که حتمی میمیره
بعد از مرگ یونا تهیونگ فهمید چقدر ارزش داشته و تهیونگ هم خودشو از پشت بوم انداخت پایین و به زندگیش پایان داد و آرزو کرد تا در اون دنیا برای یونا جبران کنه
پایان
تهیونگ : سلام
یونا : سلام
تهیونگ : میای تمومش کنیم ؟
یونا : چی؟ چیو ؟
تهیونگ : بیا این رابطه را تموم کنیم و مثل دو تا غریبه باشیم ، باشه ؟
یونا : نه ممنون نمی خوام
تهیونگ :من می خوام ، اینطوری بهتره
یونا : فقط برا خودت بهتره
تهیونگ : گفتم که عوضی بودن تو ذاتمه ، خب ...هر چی می خوای می تونی بگی چون این دقایق آخر رابطمونه
یونا : دوست دارم و عاشقت می مونم تا آخر عمرم و برای اثباتش منتظر باش
تهیونگ : اوم لحظه شماری می کنم تا اثبات کنی دوستم داری
یونا : وقت خدافظیه
تهیونگ : خدافظ :)
یونا : بای بای بیبیم
تموم شد همه چی تو یه لحظه تموم شد یونا هم برای اثباتش رگشو زد هم رگ دستشو هم گردنشو تا اطمینان پیدا کنه که حتمی میمیره
بعد از مرگ یونا تهیونگ فهمید چقدر ارزش داشته و تهیونگ هم خودشو از پشت بوم انداخت پایین و به زندگیش پایان داد و آرزو کرد تا در اون دنیا برای یونا جبران کنه
پایان
۱۰.۲k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.