بلک رز part 41
پوزخندی زد و صورتشو نزدیکم کرد.
جیمین: اگه میخواستم انتقام ازت بگیرم که خیلی وقت پیش میفرستادمت لا دست ننه بابات .
خوشگم زد ....
با این حرفش انگار دنیا روسرم خراب شد. پدرو مادرم ، اون میدونست که مردن ، همه میدونستن ولی هیچ وقت کسی مرگشونو به روخم نمیکشید .
بغض گلومو چنگ زد ولی سعی کردم بروز ندم نمی خواستم ضعفمه بفهمه .
سرمو به طرفت دیگه چرخوندم که متوجه سرخی چشمام نشه ...
فایده ای نداشت ... انگار فهمیده بود که ناراحت شدم.
خیلی بهم نزدیک شده بود احساس خفگی بهم دست میداد ،
دستامو روی قفسه سینش گذاشتم و هولش دادم اما یک قدمم عقب نرفت فقط اخم وحشتناک تری کرد .
رزی:برو عقب دارم خفه میشم
دست مشت شدشو که کنار سرم بود برداشت و موهایی که تو صورتم ریخته بود رو پشت گوشم فهرستاد .
اخماش یکم وا شد و با صدای آروم باهام حرف زد .
جیمین: چرا شرط دیویدو قبول کردی ؟ از دیوید خوشت میاومد؟
با اخم نگاهش کردم و حرصی گفتم،
رزی : چی ؟ من خوشم بیاد؟ از دیوید؟ بیا برو گمشو
جیمین: پس چرا قبول کردی ؟
رزی: به تو چه ؟
جیمین: روی سگمو بالا نیار چهیونگ
رزی: اصلا دلم خواست ، تورو سننه ؟
سرشو کج کرد ، یه ابرو شو بالا داد و بهم خیره موند .
رزی: ها چیه چرا نگاه میکنی ؟
پوزخندی زد و با دستش گونمو نوازش کرد ، بهم نزدیک تر شد
جوری که فاصله ای بین بدنامون وجود نداشت
سرشو آروم تویه گردنم فرو کرد
جو بینمون خیلی سنگین شده بود قلبم داشت از دهنم بیرون میزد
سعی کردم جداش کنم ولی نمیتونستم
نفساش پوست گردنمو میسوزوند، زیر لب مرتیکه کَنه ای گفتم ،
جیمین: شنیدم چی گفتی
موقعه حرف زدن لباش به گردنم میخورد ، باعث میشود تنم مور مور شه
رزی: گفتم که بشنوی
جیمین: میدونی چی درباره تو آزارم میده ؟
رزی: زبون درازم ؟
پوزخندشو زیر گردنم حس میکردم ، دست دیگش که تا الان به دیوار چسبونده بود برداشت و پشت کمرم گذاشت.
جیمین: لج بازیات ... چرا یکم باهام راه نمیای ؟ میتونیم دوستای خوبی باشیم...
رزی: هه دوست، من تو ؟
دستشو از زیر لباسم رد کرد و کمر لختمو نوازش کرد.
هین آروم کشیدم و سعی کردم ازش جدا شم
ولی محکم منو به خودش چسبوند ، با لحن آرومی گفت،
جیمین: چرا که نه ....
دوباره سعی کردم جداش کنم دیگه کاراش واقعا داشت آزارم میداد .قلبم اینقدر تند می کوبید که احساس میکردم الانه از قفسه سینم بیرون بزنه ...
جیمین: خیلی وول میخوری دختر
رزی : ولم کن
جیمین: شاید هیچ وقت نباید برمیگشتی سئول ولی الان که برگشتی...
با صدای بمی زیر لاله گوشم ادامه داد
جیمین: هیچ کس جز من حق نداره تَنِتو لمس کنه رز سیاه من
ادامه پارت بعد .... 😘🥰
جیمین: اگه میخواستم انتقام ازت بگیرم که خیلی وقت پیش میفرستادمت لا دست ننه بابات .
خوشگم زد ....
با این حرفش انگار دنیا روسرم خراب شد. پدرو مادرم ، اون میدونست که مردن ، همه میدونستن ولی هیچ وقت کسی مرگشونو به روخم نمیکشید .
بغض گلومو چنگ زد ولی سعی کردم بروز ندم نمی خواستم ضعفمه بفهمه .
سرمو به طرفت دیگه چرخوندم که متوجه سرخی چشمام نشه ...
فایده ای نداشت ... انگار فهمیده بود که ناراحت شدم.
خیلی بهم نزدیک شده بود احساس خفگی بهم دست میداد ،
دستامو روی قفسه سینش گذاشتم و هولش دادم اما یک قدمم عقب نرفت فقط اخم وحشتناک تری کرد .
رزی:برو عقب دارم خفه میشم
دست مشت شدشو که کنار سرم بود برداشت و موهایی که تو صورتم ریخته بود رو پشت گوشم فهرستاد .
اخماش یکم وا شد و با صدای آروم باهام حرف زد .
جیمین: چرا شرط دیویدو قبول کردی ؟ از دیوید خوشت میاومد؟
با اخم نگاهش کردم و حرصی گفتم،
رزی : چی ؟ من خوشم بیاد؟ از دیوید؟ بیا برو گمشو
جیمین: پس چرا قبول کردی ؟
رزی: به تو چه ؟
جیمین: روی سگمو بالا نیار چهیونگ
رزی: اصلا دلم خواست ، تورو سننه ؟
سرشو کج کرد ، یه ابرو شو بالا داد و بهم خیره موند .
رزی: ها چیه چرا نگاه میکنی ؟
پوزخندی زد و با دستش گونمو نوازش کرد ، بهم نزدیک تر شد
جوری که فاصله ای بین بدنامون وجود نداشت
سرشو آروم تویه گردنم فرو کرد
جو بینمون خیلی سنگین شده بود قلبم داشت از دهنم بیرون میزد
سعی کردم جداش کنم ولی نمیتونستم
نفساش پوست گردنمو میسوزوند، زیر لب مرتیکه کَنه ای گفتم ،
جیمین: شنیدم چی گفتی
موقعه حرف زدن لباش به گردنم میخورد ، باعث میشود تنم مور مور شه
رزی: گفتم که بشنوی
جیمین: میدونی چی درباره تو آزارم میده ؟
رزی: زبون درازم ؟
پوزخندشو زیر گردنم حس میکردم ، دست دیگش که تا الان به دیوار چسبونده بود برداشت و پشت کمرم گذاشت.
جیمین: لج بازیات ... چرا یکم باهام راه نمیای ؟ میتونیم دوستای خوبی باشیم...
رزی: هه دوست، من تو ؟
دستشو از زیر لباسم رد کرد و کمر لختمو نوازش کرد.
هین آروم کشیدم و سعی کردم ازش جدا شم
ولی محکم منو به خودش چسبوند ، با لحن آرومی گفت،
جیمین: چرا که نه ....
دوباره سعی کردم جداش کنم دیگه کاراش واقعا داشت آزارم میداد .قلبم اینقدر تند می کوبید که احساس میکردم الانه از قفسه سینم بیرون بزنه ...
جیمین: خیلی وول میخوری دختر
رزی : ولم کن
جیمین: شاید هیچ وقت نباید برمیگشتی سئول ولی الان که برگشتی...
با صدای بمی زیر لاله گوشم ادامه داد
جیمین: هیچ کس جز من حق نداره تَنِتو لمس کنه رز سیاه من
ادامه پارت بعد .... 😘🥰
۶.۰k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.