مافیای سیاه
پارت۲
که یکدفعه صدای فریاد یکنفر رو شنیدم اول بهش توجهی نکردم و راه خودم رو ادامه دادم ولی اون صدا همینطور بیشتر و بیشتر میشد انگار یکی به کمک نیاز داشت و ترسیده بود.
منم چون آدم کنجکاو و فضولی بودم رفتم ببینم چخبر شده که با صحنه عجیبی مواجه شدم. مرد جوون و خوشتیپی(جانگ کوک) اسلحه به دست گرفته بود و به اون مردی که کمک میخواست شلیک کرد.یک گلوله به شونش و دو گلوله به سینش زد که اون مُرد و جنازش پخش زمین شد.من خیلی ترسیده بودم و پشت دیوار قایم شده بودم و چون کاری از دستم بر نمیومد بی صدا گریه میکردم و قلبم داشت میومد تو حلقم . یواشکی از پشت دیوار نگاه کردم و جنازه بیجون اون مرد رو دیدم ولی خبری از اون قاتل نبود که یکدفعه یکنفر رو پشتم حس کردم و صدایی از پشت سرم شنیدم که گفت:اینجا چیکار میکنی بیبی؟😏
برگشتم و اون قاتل جوون رو دیدم
و دستمالی جلوی صورتم گرفته شد که چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم...
ادامه دارد...
امیدوارم خوشتون اومده باشه💜💜
که یکدفعه صدای فریاد یکنفر رو شنیدم اول بهش توجهی نکردم و راه خودم رو ادامه دادم ولی اون صدا همینطور بیشتر و بیشتر میشد انگار یکی به کمک نیاز داشت و ترسیده بود.
منم چون آدم کنجکاو و فضولی بودم رفتم ببینم چخبر شده که با صحنه عجیبی مواجه شدم. مرد جوون و خوشتیپی(جانگ کوک) اسلحه به دست گرفته بود و به اون مردی که کمک میخواست شلیک کرد.یک گلوله به شونش و دو گلوله به سینش زد که اون مُرد و جنازش پخش زمین شد.من خیلی ترسیده بودم و پشت دیوار قایم شده بودم و چون کاری از دستم بر نمیومد بی صدا گریه میکردم و قلبم داشت میومد تو حلقم . یواشکی از پشت دیوار نگاه کردم و جنازه بیجون اون مرد رو دیدم ولی خبری از اون قاتل نبود که یکدفعه یکنفر رو پشتم حس کردم و صدایی از پشت سرم شنیدم که گفت:اینجا چیکار میکنی بیبی؟😏
برگشتم و اون قاتل جوون رو دیدم
و دستمالی جلوی صورتم گرفته شد که چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم...
ادامه دارد...
امیدوارم خوشتون اومده باشه💜💜
۳.۳k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.