من عاشقش¹²
من عاشقش¹²
+: الان بوسیدیم(ذوق زده)
×: جدی نگیر
+: نچ خیلی جدی بود
×: خب کجا میخوای بخوابی ؟!
+: بحث و عوض نکن
×: مگه ما بحث داشتیم ؟! حال بگذرد من رو تختم حساسم برو رو اون کاناپه
+: نچ
×: یس
+: نچ
×: یس
+: بابا ما دیگه ازدواج کردیم
×: ازدواج من زوری بود
+: عاشقم نیستی ؟!
×: نه من عاشق یکی دیگه ام
+: یااا حق نداری عاشق کسی باشی
×: شب بخیر بگیر بکپ
+: اصلا باش
ایشش خدایا آدم کم بود این بگیرم بخوابم که فردا بازرس داره میاد واسه اینکه دارو ها و اینا رو چک کنه ایشش مغزم دیگه نمیکشه
فردا صبح از زبان سوجون:
از خواب پاوشدم و رفتم یه چیز حاضری خوردم و به سمت محل کارم حرکت کردم رفتم داخل و روی میزم نشستم و مشغول پرونده بودم که منشیم گفتش که بازرس تا سی دقیقه ی دیگه میاد خوب بزارین بازم درباره ی کارم بهتون بگم من الان رئیس شرکت هستم واسه همین منشی و اینا دارم اما کارگاهم زیر همین شرکت هستش رفتم و لباس مخصوص پوشیدم رفتم پایین و بازرس اومد و بعد ۱ ساعت زر زدن رفتش و خداروشکر خوب بود رفتم یکمم خودم نظارت کردم و رفتم خونه هیچی نخورده بودم از اون موقع حتی یه لیوان قهوه رفتم مغازه ی دایون و نشستم که دایون اومد
دایون : سلام چخبر خوبی
×: اره مرسی خوبم تو خوبی
دایون : اره خوبم
×: یه دیقه وایسا بله کارم داشتی(داره با گوشی حرف میزنه )
+: بیا خونه
×: من اجازه نخواستم از شما آقای خوان ایشش(قطع کرد)
دایون: دوست پسرت بود
×: نه بابا به اجبار خانوادم قراره باهاش ازدواج کنم اما علاقه ای بهش ندارم
دایون: که اینطور هرچی سفارش بده من باید برم خونه
×: چرا اینجوری شدی ؟! باشه توهم ازم دلسرد باش و ناراحت دیگه واقعا ته کشیدم منم فقط بخاطر تو میومدم اینجا پس دیگه خدافظ پشت گوشت رو دیدی منم دیدی
واقعا برام سخت بود هرکه دوسش داشتم ترکم کرد
+: الان بوسیدیم(ذوق زده)
×: جدی نگیر
+: نچ خیلی جدی بود
×: خب کجا میخوای بخوابی ؟!
+: بحث و عوض نکن
×: مگه ما بحث داشتیم ؟! حال بگذرد من رو تختم حساسم برو رو اون کاناپه
+: نچ
×: یس
+: نچ
×: یس
+: بابا ما دیگه ازدواج کردیم
×: ازدواج من زوری بود
+: عاشقم نیستی ؟!
×: نه من عاشق یکی دیگه ام
+: یااا حق نداری عاشق کسی باشی
×: شب بخیر بگیر بکپ
+: اصلا باش
ایشش خدایا آدم کم بود این بگیرم بخوابم که فردا بازرس داره میاد واسه اینکه دارو ها و اینا رو چک کنه ایشش مغزم دیگه نمیکشه
فردا صبح از زبان سوجون:
از خواب پاوشدم و رفتم یه چیز حاضری خوردم و به سمت محل کارم حرکت کردم رفتم داخل و روی میزم نشستم و مشغول پرونده بودم که منشیم گفتش که بازرس تا سی دقیقه ی دیگه میاد خوب بزارین بازم درباره ی کارم بهتون بگم من الان رئیس شرکت هستم واسه همین منشی و اینا دارم اما کارگاهم زیر همین شرکت هستش رفتم و لباس مخصوص پوشیدم رفتم پایین و بازرس اومد و بعد ۱ ساعت زر زدن رفتش و خداروشکر خوب بود رفتم یکمم خودم نظارت کردم و رفتم خونه هیچی نخورده بودم از اون موقع حتی یه لیوان قهوه رفتم مغازه ی دایون و نشستم که دایون اومد
دایون : سلام چخبر خوبی
×: اره مرسی خوبم تو خوبی
دایون : اره خوبم
×: یه دیقه وایسا بله کارم داشتی(داره با گوشی حرف میزنه )
+: بیا خونه
×: من اجازه نخواستم از شما آقای خوان ایشش(قطع کرد)
دایون: دوست پسرت بود
×: نه بابا به اجبار خانوادم قراره باهاش ازدواج کنم اما علاقه ای بهش ندارم
دایون: که اینطور هرچی سفارش بده من باید برم خونه
×: چرا اینجوری شدی ؟! باشه توهم ازم دلسرد باش و ناراحت دیگه واقعا ته کشیدم منم فقط بخاطر تو میومدم اینجا پس دیگه خدافظ پشت گوشت رو دیدی منم دیدی
واقعا برام سخت بود هرکه دوسش داشتم ترکم کرد
۴.۱k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.