میراث ابدی۲ 💜پــارت۱۱💜 کپ👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــ ولش. خودمونو قاطی نمیکنیمااا.
بوگوم: دیگه کار از کار گذشته. وارد بازی سیاست شدیم.
ــ به نظرت چرا مامانم ترک کرده قصرو؟
بوگوم: شاید بخاطر همین ملکه جدید.
ــ شاید. باید دقیق بفهمم. تو هم زیاد خودتو درگیر ماجرای من نکن. خودت برو پدرتو پیدا کن.
بوگوم: دستت درد نکنه رفیق این بود رسم رفاقت؟
ــ از همین الان دارم حس میکنم خیلی کار بدی کردم که تو رو وارد ماجرا کردم.
بوگوم: من خودم بهت پیشنهاد دادم بیاییم شیلا.
ــ آره. ولی نمیخوام تو رو به دردسر بندازم. این سیاست شیلا خیلی خطرناکه.
بوگوم: من عاشق خطرم.
ــ بوگوم؟
بوگوم: حال میکنی به اسمای جدیدمون عادت کردیم؟
خندید. خندید........
ــ آره.
از بیرون صدا اومد. رفتیم بیرون. شوگا بود.........
شوگا: بریم. این ماسکا را بزنید.
نمیدونم چرا بهمون داد. ماسکا را زدیم...........
شوگا: تا نگفتن سرتونو بالا نمیارید.
ــ چشم.
همراهش راه افتادیم. قصر خیلی بزرگ بود. همه به دنبال انجام وظیفه خودشون بودند. به نظر قصر آرومی میومد. ولی با گفته های شوگا این آرامش ظاهری بود. رسیدیم به کاخ مرکزی. وارد عمارت شدیم. امپراطور و چند مرد نشسته بودن. چهرشونو ندیدم چون سرمون پایین بود. احترام گذاشتیم. به دستور پادشاه نشستیم و سرمونو بالا آوردیم. با دیدن مردی که کنار پادشاه نشسته بود از تعجب شاخ درآوردم. چقدر شبیه.. شبیه بوگوم بود. به بوگوم نگا کردم. اونم با تعجب بهش نگاه میکرد. زود سرشو انداخت زمین. منم اینکارو کردم............
ژنرال: عالیجناب اینا همونا هستن که گفتم.
پادشاه: ماسکتونو دربیارین.
چی!! نه..........
شوگا: ببخشید عالیجناب ولی نمیتونن. باید هویتشون نامشخص باشه.
پادشاه: چرا؟
ژنرال: اونوقت هم جان شما و هم جان خودشون به خطر نمیفته.
ـ
ـ
ـ
ـ
ـ
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #میراث_ابدی۲
ــ ولش. خودمونو قاطی نمیکنیمااا.
بوگوم: دیگه کار از کار گذشته. وارد بازی سیاست شدیم.
ــ به نظرت چرا مامانم ترک کرده قصرو؟
بوگوم: شاید بخاطر همین ملکه جدید.
ــ شاید. باید دقیق بفهمم. تو هم زیاد خودتو درگیر ماجرای من نکن. خودت برو پدرتو پیدا کن.
بوگوم: دستت درد نکنه رفیق این بود رسم رفاقت؟
ــ از همین الان دارم حس میکنم خیلی کار بدی کردم که تو رو وارد ماجرا کردم.
بوگوم: من خودم بهت پیشنهاد دادم بیاییم شیلا.
ــ آره. ولی نمیخوام تو رو به دردسر بندازم. این سیاست شیلا خیلی خطرناکه.
بوگوم: من عاشق خطرم.
ــ بوگوم؟
بوگوم: حال میکنی به اسمای جدیدمون عادت کردیم؟
خندید. خندید........
ــ آره.
از بیرون صدا اومد. رفتیم بیرون. شوگا بود.........
شوگا: بریم. این ماسکا را بزنید.
نمیدونم چرا بهمون داد. ماسکا را زدیم...........
شوگا: تا نگفتن سرتونو بالا نمیارید.
ــ چشم.
همراهش راه افتادیم. قصر خیلی بزرگ بود. همه به دنبال انجام وظیفه خودشون بودند. به نظر قصر آرومی میومد. ولی با گفته های شوگا این آرامش ظاهری بود. رسیدیم به کاخ مرکزی. وارد عمارت شدیم. امپراطور و چند مرد نشسته بودن. چهرشونو ندیدم چون سرمون پایین بود. احترام گذاشتیم. به دستور پادشاه نشستیم و سرمونو بالا آوردیم. با دیدن مردی که کنار پادشاه نشسته بود از تعجب شاخ درآوردم. چقدر شبیه.. شبیه بوگوم بود. به بوگوم نگا کردم. اونم با تعجب بهش نگاه میکرد. زود سرشو انداخت زمین. منم اینکارو کردم............
ژنرال: عالیجناب اینا همونا هستن که گفتم.
پادشاه: ماسکتونو دربیارین.
چی!! نه..........
شوگا: ببخشید عالیجناب ولی نمیتونن. باید هویتشون نامشخص باشه.
پادشاه: چرا؟
ژنرال: اونوقت هم جان شما و هم جان خودشون به خطر نمیفته.
ـ
ـ
ـ
ـ
ـ
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #میراث_ابدی۲
۹.۹k
۰۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.