سایه سیاه (F2) pt³³
جیهوپ : تو راهم حدودا 2 ساعت دیگه میرسم
جیمین : کجا؟ کجا میرسی؟
جیهوپ : بوسان
جیمین : واقعا داری میای اینجا ؟
جیهوپ : معلومه که میام میخوام خودم پیش دایانا باشم میدونم نمیتونه توی بیمارستان تحمل کنه پس خودم باید مراقبش باشم
جیمین : ممنونم هیونگ میبینمت
جیهوپ : خداحافظ
جیمین ؛ گوشیو قطع کردم دیدم جیهون و پدر و مادرم اومدن پیشم
پ.جیمین: حالش چطوره ؟
جیمین : فعلا که بیهوشه ولی جیهوپ گفت خوب میشه ، خودشم داره میاد
م.جیمین : واقعا داره میاد اینجا ؟
جیمین : اره ، راستش این مدت اون خیلی مراقب دایانا بود واسه همینم نگرانشه داره میاد اینجا
جیمین : خب دیگه شما برید خونه من اینجا میمونم
پ.جیمین : باشه پسرم خبری شد بهمون بگو
جیمین : باشه
جیهون : منم میمونم
جیمین : نه توام برو خسته شدی برو استراحت کن
جیهون : تو که خسته تری
جیمین : نیستم من حالم خوبه
جیهون : منم میمونم پیشت هر وقت بهوش اومد میرم
جیمین : باشه
پ.جیمین: خودتو ناراحت نکن پسرم اتفاقیه که افتاده هممون الان نگران دایانا هستیم و اگه به خاطر اون نبود شاید الان برادرت پیشمون نبود
جیمین: شما درست میگین الان حالش خوبه پس جای نگرانی نیست
راوی : پدر مادر جیمین رفتن
ساعت حدودا 1 ظهر بود جیمین و جیهون توی محوطه بیمارستا قدم میزدن که جیمین گفت : چرا فرار نکردی ؟ چرا این همه سال اونجا موندی ؟
جیهون: اون تهدیدم کرد که شمارو میکشه نمیتونستم اینکارو بکنم چند بار فرار کردم ولی شکنجم کرد مجبورم کرد مث بقیه افرادش بشم و براش کار کنم
جیمین : متاسفم جیهون ، اگه میدونستم زنده ای زودتر از اینا میومدم دنبالت ولی تموم هفت سال سعی کردم برای انتقام گرفتن از اون عوضی قوی تر بشم
جیهون : دیگه مهم نیست مهم اینه که الان پیش همیم
جیمین : درسته
جیهون : راستی دایانا ، دوست دخترته؟
جیمین : یه جورایی اره راستش قرار شد این هفته نامزد کنیم ولی نشد دیگه
جیهون : خیلی قویه واقعا با دیدنش تعجب کردم تا حالا همچین دختری ندیدم
جیمین : تعجبی نداره اگه بدونی اون یه مامور اطلاعاتی روسی بوده
جیمین ؛ همه داستان خودم و دایانا رو براش تعریف کردم
جیهون : افرین هیونگ اولش شکنجش کردی بعد عاشقش شدی ( خنده)
جیمین : خودمم نفهمیدم چطور اینجوری شد
جیهون : راستش یه چیزی هست که باید بهت بگم
جیمین : چی ؟
جیهون : کسی که به دایانا شلیک کرد
لایک......
جیمین : کجا؟ کجا میرسی؟
جیهوپ : بوسان
جیمین : واقعا داری میای اینجا ؟
جیهوپ : معلومه که میام میخوام خودم پیش دایانا باشم میدونم نمیتونه توی بیمارستان تحمل کنه پس خودم باید مراقبش باشم
جیمین : ممنونم هیونگ میبینمت
جیهوپ : خداحافظ
جیمین ؛ گوشیو قطع کردم دیدم جیهون و پدر و مادرم اومدن پیشم
پ.جیمین: حالش چطوره ؟
جیمین : فعلا که بیهوشه ولی جیهوپ گفت خوب میشه ، خودشم داره میاد
م.جیمین : واقعا داره میاد اینجا ؟
جیمین : اره ، راستش این مدت اون خیلی مراقب دایانا بود واسه همینم نگرانشه داره میاد اینجا
جیمین : خب دیگه شما برید خونه من اینجا میمونم
پ.جیمین : باشه پسرم خبری شد بهمون بگو
جیمین : باشه
جیهون : منم میمونم
جیمین : نه توام برو خسته شدی برو استراحت کن
جیهون : تو که خسته تری
جیمین : نیستم من حالم خوبه
جیهون : منم میمونم پیشت هر وقت بهوش اومد میرم
جیمین : باشه
پ.جیمین: خودتو ناراحت نکن پسرم اتفاقیه که افتاده هممون الان نگران دایانا هستیم و اگه به خاطر اون نبود شاید الان برادرت پیشمون نبود
جیمین: شما درست میگین الان حالش خوبه پس جای نگرانی نیست
راوی : پدر مادر جیمین رفتن
ساعت حدودا 1 ظهر بود جیمین و جیهون توی محوطه بیمارستا قدم میزدن که جیمین گفت : چرا فرار نکردی ؟ چرا این همه سال اونجا موندی ؟
جیهون: اون تهدیدم کرد که شمارو میکشه نمیتونستم اینکارو بکنم چند بار فرار کردم ولی شکنجم کرد مجبورم کرد مث بقیه افرادش بشم و براش کار کنم
جیمین : متاسفم جیهون ، اگه میدونستم زنده ای زودتر از اینا میومدم دنبالت ولی تموم هفت سال سعی کردم برای انتقام گرفتن از اون عوضی قوی تر بشم
جیهون : دیگه مهم نیست مهم اینه که الان پیش همیم
جیمین : درسته
جیهون : راستی دایانا ، دوست دخترته؟
جیمین : یه جورایی اره راستش قرار شد این هفته نامزد کنیم ولی نشد دیگه
جیهون : خیلی قویه واقعا با دیدنش تعجب کردم تا حالا همچین دختری ندیدم
جیمین : تعجبی نداره اگه بدونی اون یه مامور اطلاعاتی روسی بوده
جیمین ؛ همه داستان خودم و دایانا رو براش تعریف کردم
جیهون : افرین هیونگ اولش شکنجش کردی بعد عاشقش شدی ( خنده)
جیمین : خودمم نفهمیدم چطور اینجوری شد
جیهون : راستش یه چیزی هست که باید بهت بگم
جیمین : چی ؟
جیهون : کسی که به دایانا شلیک کرد
لایک......
۶۷.۵k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.