(پایان ما)
«پارت دوم»
به اون سلام میکنم اما او حتی نگاهمم نمیکند.
یک حس عجیبی دارم فکر میکنم که آیا اون از من بدش میاد که ناگهان زنگ میخورد.
زنگ ناهار است اما او غذا نمیخورد.
وقتی به خانه میروم به او فکر میکنم و بعد از سه ماه میفهمم چرا او تمام فکر و ذکر من شد.
چون من حسی به او دارم هر وقت رو به رویم می ایستد قلبم از جا در میاد . اما نمیدانم برای او چطور است او یک پسر آرام ، مهربان ، جذاب و گوشه گیر است. البته برای من...
وقتی میبینمش انگار سر جایم یخ میزنم ، اما وقتی میخوام بهش چیزی بگم انگار همان لحظه خفه خان میگیرم و برای چند ثانیه نمیتوانم نفس بکشم . شاید این عشق است...
بعد آن من با رز آشنا شدم و او تنها کسی است که با مایک حرف میزند.
و البته دربارهی مایک. او رفتارش با من عجیب است و گاهی میفهمم که میخواهد به من چیزی بگوید اما زبانش را میبرد.
و بعد از آن سال من به مدت سه سال او را ندیدم و کسی هم از او خبری ندارد اما رز و جنا و من هنوزم با هم هستیم.
به اون سلام میکنم اما او حتی نگاهمم نمیکند.
یک حس عجیبی دارم فکر میکنم که آیا اون از من بدش میاد که ناگهان زنگ میخورد.
زنگ ناهار است اما او غذا نمیخورد.
وقتی به خانه میروم به او فکر میکنم و بعد از سه ماه میفهمم چرا او تمام فکر و ذکر من شد.
چون من حسی به او دارم هر وقت رو به رویم می ایستد قلبم از جا در میاد . اما نمیدانم برای او چطور است او یک پسر آرام ، مهربان ، جذاب و گوشه گیر است. البته برای من...
وقتی میبینمش انگار سر جایم یخ میزنم ، اما وقتی میخوام بهش چیزی بگم انگار همان لحظه خفه خان میگیرم و برای چند ثانیه نمیتوانم نفس بکشم . شاید این عشق است...
بعد آن من با رز آشنا شدم و او تنها کسی است که با مایک حرف میزند.
و البته دربارهی مایک. او رفتارش با من عجیب است و گاهی میفهمم که میخواهد به من چیزی بگوید اما زبانش را میبرد.
و بعد از آن سال من به مدت سه سال او را ندیدم و کسی هم از او خبری ندارد اما رز و جنا و من هنوزم با هم هستیم.
۱.۱k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.