🖇 𝚗𝚊𝚞𝚐𝚑𝚝𝚢 𝚖𝚊𝚗𝚊𝚐𝚎𝚛 🖇
🖇 𝚗𝚊𝚞𝚐𝚑𝚝𝚢 𝚖𝚊𝚗𝚊𝚐𝚎𝚛 🖇
🖇 𝚙𝚊𝚛𝚝 𝟸𝟸 🖇
فلش بک*
.
.
.
.
.
جونگکوک: دیشب بعد از اینکه با ات خدافظی کردم بلافاصله رفتم تو شهر و واسش یه انگشتر گرفتم. من واقعا دوسش دارم
زمان حال*
.
.
.
.
.
جونگکوک: سلام خانم کوچولو (ات تا نو*ک سینه کوکه🗿)
ات: سلام کوکیا
جونگکوک: دیشب با لیا چطور بود؟
ات: یه جور میگی انگار کاری کردیم. فقط رفتیم رو تخت هامون خوابیدیم دیگه.
جونگکوک: اوه باشه
ات: چند دقیقه گذشت به چشم های براقش نگاه کردم، خیلی ضایست که منتظر جوابه!
ات: من راجبه اون حرفی که دیشب زدی کلی فکر کردم و جوابم....
جونگکوک: جوابت چی؟ قبول میکنی؟
ات: خب امممم آ آره (عررتیکزنلنزمنب)
جونگکوک: من با تو شوخی دارم؟ داری مسخرم میکنی؟
ات: نه من فقط جوابمو گفتم(آروم)
جونگکوک: و. واقعا؟ (محکم ات و بغل میکنه)
جونگکوک: بالاخره.. بالاخره مال من شدی( تقریبا بلند)
ات: اوهوم( خجالت)
جونگکوک: میخنده*
جونگکوک: عااا خب راستش من دیشب رفتم تو شهر و واست یه انگشتر گرفتم، امیدوارم دوستش داشته باشی.
جلوی ات زانو میزنه و بهش میگه:
___________________
انگشتر ات*
لایک و کامنت یادتون نره🖇🌚🖤
🖇 𝚙𝚊𝚛𝚝 𝟸𝟸 🖇
فلش بک*
.
.
.
.
.
جونگکوک: دیشب بعد از اینکه با ات خدافظی کردم بلافاصله رفتم تو شهر و واسش یه انگشتر گرفتم. من واقعا دوسش دارم
زمان حال*
.
.
.
.
.
جونگکوک: سلام خانم کوچولو (ات تا نو*ک سینه کوکه🗿)
ات: سلام کوکیا
جونگکوک: دیشب با لیا چطور بود؟
ات: یه جور میگی انگار کاری کردیم. فقط رفتیم رو تخت هامون خوابیدیم دیگه.
جونگکوک: اوه باشه
ات: چند دقیقه گذشت به چشم های براقش نگاه کردم، خیلی ضایست که منتظر جوابه!
ات: من راجبه اون حرفی که دیشب زدی کلی فکر کردم و جوابم....
جونگکوک: جوابت چی؟ قبول میکنی؟
ات: خب امممم آ آره (عررتیکزنلنزمنب)
جونگکوک: من با تو شوخی دارم؟ داری مسخرم میکنی؟
ات: نه من فقط جوابمو گفتم(آروم)
جونگکوک: و. واقعا؟ (محکم ات و بغل میکنه)
جونگکوک: بالاخره.. بالاخره مال من شدی( تقریبا بلند)
ات: اوهوم( خجالت)
جونگکوک: میخنده*
جونگکوک: عااا خب راستش من دیشب رفتم تو شهر و واست یه انگشتر گرفتم، امیدوارم دوستش داشته باشی.
جلوی ات زانو میزنه و بهش میگه:
___________________
انگشتر ات*
لایک و کامنت یادتون نره🖇🌚🖤
۵.۲k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.