فیک That's everything to me🤍🧚🏻♀️پارت³¹
میا « رفتم توی اتاق و نگاهی به لباس های توی ساکتم کردم....یه پیرهن قهوه ای با پاسپورت مشکی پوشیدم و پالتوم رو روش انداختم....و با سرعت جت از کلبه رفتم بیرون....
تهیونگ « از توی کمد لباس هام یه پیرهن سیاه و سفید با کت آبی در اوردم و پوشیدم که یهو صدای در اومد......نکنه....بت فکر اینکه میا رفته باشه اومدم بیرون و دیدم میا نیستش.....میکشمت میاااااااا....یه جین پیش عمو بود...کوک و آیو هم نیومده بودن....نمیتونستم نرم دنبال میا......پس حتی اگه تنبیه هم میشدم دیگه برام مهم نبود.....گوشیم رو برداشتم به عمو نام پیام دادم و دویدم دنبال میا......
نامجون « خب بچه ها میتونید برید پیش میا و تهیونگ...
کوک « چشم....فقط اینکه ما هم نباید شب بریم بیرون؟
داهیون « بله....تمام مراقبت هایی که تهیونگ و میا دارن شما دو تا هم دارین....داشتم برای کوک و آیو توضیح میدادم که
نامجون « شت....بازرس جانگ....بدو بریم بدبخت شدیم
داهیون....کوک...آیو « چی شده؟
نامجون « میا رفته بیرون....تهیونگ هم رفته دنبالش...هر دو بدون محافظن و یه کم دیگه شب میشه......خدای من خوبه بهشون گفتم نرین بیرون....چقدر لجبازن ایناااااا
آیو « اوه اوه.....با کوک اومدیم بیرون.... همه ریختن بهم و مطمئن بودم اگه میا و تهیونگ بیان حسابی دعواشون میکنن......هی کوک به نظرت ما هم بریم دنبالشون؟
کوک « اگه میخواهی بازرس کیم و پدرم بازرس جانگ به چهل قسمت مساوی تقسیمت کنن برو....
آیو « آی کیو آقای چنگ هم که همراه پدر تهیونگ اومده پدر توعه.... توام در خطری......
کوک « شت....درسته..خب چرا اینقدر بهم وصلیم ما.ـ.... پدر من جانگ هوسوک همکار عموی تهیونگه....پدر تو شریک پدر تهیونگه و مادر میا منشی پدر تهیونگ... 😐خر تو خره....
آیو « میدونم ولش کن بریم فقط نگران اون دوتام......
کوک « منم
میا « اینقدر دویدم تا دیگه صدای پای تهیونگ رو نشنیدم......اما من کجام؟ هر چی به اطراف نگاه میکردم نوری نمیدیدم....تاریکی مطلق بود.....گوشیم رو در اوردم و نور انداختم....هوا تاریک شده بود صدای زوزه گرگ به گوش میرسید.....وای.....ای کاش نمیومدم بیرون....خیلی ترسیده بودم.....روی زمین نشستم و زانو هام رو بغل کردم و شروع کردم گریه کردن.......اصلا چرا یهو به سرم زد لجبازی کنم.....چرا اینقدر دردسرسازم من.....
تهیونگ « داشتم دنبال میا میدویدم که پام به چیزی گیر کرد و اوفتادم زمین.....دستم بدجور درد میکرد اما نمیتونستم بیخیال میا بشم تو هوا تاریک شده بود..... همون جور که داشتم دنبالش میگشتم یهو صدای گریه شنیدم......بله حدسم درست بود......میا بود....
تهیونگ « به به گربه کوچولو........میدونی به خاطر این کارت حسابی تنبیه امون میکنن؟؟؟
لباس تهیونگ و میا
تهیونگ « از توی کمد لباس هام یه پیرهن سیاه و سفید با کت آبی در اوردم و پوشیدم که یهو صدای در اومد......نکنه....بت فکر اینکه میا رفته باشه اومدم بیرون و دیدم میا نیستش.....میکشمت میاااااااا....یه جین پیش عمو بود...کوک و آیو هم نیومده بودن....نمیتونستم نرم دنبال میا......پس حتی اگه تنبیه هم میشدم دیگه برام مهم نبود.....گوشیم رو برداشتم به عمو نام پیام دادم و دویدم دنبال میا......
نامجون « خب بچه ها میتونید برید پیش میا و تهیونگ...
کوک « چشم....فقط اینکه ما هم نباید شب بریم بیرون؟
داهیون « بله....تمام مراقبت هایی که تهیونگ و میا دارن شما دو تا هم دارین....داشتم برای کوک و آیو توضیح میدادم که
نامجون « شت....بازرس جانگ....بدو بریم بدبخت شدیم
داهیون....کوک...آیو « چی شده؟
نامجون « میا رفته بیرون....تهیونگ هم رفته دنبالش...هر دو بدون محافظن و یه کم دیگه شب میشه......خدای من خوبه بهشون گفتم نرین بیرون....چقدر لجبازن ایناااااا
آیو « اوه اوه.....با کوک اومدیم بیرون.... همه ریختن بهم و مطمئن بودم اگه میا و تهیونگ بیان حسابی دعواشون میکنن......هی کوک به نظرت ما هم بریم دنبالشون؟
کوک « اگه میخواهی بازرس کیم و پدرم بازرس جانگ به چهل قسمت مساوی تقسیمت کنن برو....
آیو « آی کیو آقای چنگ هم که همراه پدر تهیونگ اومده پدر توعه.... توام در خطری......
کوک « شت....درسته..خب چرا اینقدر بهم وصلیم ما.ـ.... پدر من جانگ هوسوک همکار عموی تهیونگه....پدر تو شریک پدر تهیونگه و مادر میا منشی پدر تهیونگ... 😐خر تو خره....
آیو « میدونم ولش کن بریم فقط نگران اون دوتام......
کوک « منم
میا « اینقدر دویدم تا دیگه صدای پای تهیونگ رو نشنیدم......اما من کجام؟ هر چی به اطراف نگاه میکردم نوری نمیدیدم....تاریکی مطلق بود.....گوشیم رو در اوردم و نور انداختم....هوا تاریک شده بود صدای زوزه گرگ به گوش میرسید.....وای.....ای کاش نمیومدم بیرون....خیلی ترسیده بودم.....روی زمین نشستم و زانو هام رو بغل کردم و شروع کردم گریه کردن.......اصلا چرا یهو به سرم زد لجبازی کنم.....چرا اینقدر دردسرسازم من.....
تهیونگ « داشتم دنبال میا میدویدم که پام به چیزی گیر کرد و اوفتادم زمین.....دستم بدجور درد میکرد اما نمیتونستم بیخیال میا بشم تو هوا تاریک شده بود..... همون جور که داشتم دنبالش میگشتم یهو صدای گریه شنیدم......بله حدسم درست بود......میا بود....
تهیونگ « به به گربه کوچولو........میدونی به خاطر این کارت حسابی تنبیه امون میکنن؟؟؟
لباس تهیونگ و میا
۶۸.۴k
۰۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.