ماجراجویان شنگول👁👄👄👁
اروم چشمامو وا کردم و دیدم تو جنگلم و غرل تو بغلم
نیکا:*بادستش میزن تو فرق سر غزل*
غزل:اااخخخخ مرض دایی
نیکا:لره میدونی چقد سخت بیدارشی حالا پاشو
غزل:عع...کجاییم؟
نیکا:نمد هرجا هستیم باید یه غلطی کنیم
غزل:اوکی....ماتو جنگلیم
نیکا:اره جنگلش....مثل جنگل مابنکرفت
غزل:عجب بهتره پاشیم
نیکا*دست غزلو میگیره باهم میرن*معلوم نی کودوم گور.
غزل خونه پبدا کردم*یه کلبه یگم بزرگ که انگاری برا ۸ نفر جا داشت*
نیکا:*نگاه شیطانی*غزل
غزل*نگاه شیطانی*:نیکا*با سر میرن تو کلبه*
نیکا:امیدوارم صاحاب خون درک کن هههه
غزل:اری عععع ۳ تا تخت*نیکا غزلو میگیره میرن یه گوشه میشینن نیکاعم غزلو تو بغل خودش نگه میداره*
نیکا:پیش من میمونی عنتر خانوم
غزل:چرا اینقد نگرانمی مگه من خخدادااا
نیکا:یادت رفت رگتو زدی(اتفاق وقعی)
غرل:نیکا خوب من بمیاری پیش فعالی دارم چیکاری کنم
نیکا:اها برو زر نزن بخواب
غزل:باش*اینا زیادی خستن زود میخوابن*
غزل و نیکا وقتی چشاشونو وا کردن..
*خونه تاریک شده بود رو صندلی نشسته بودن و دریمم اونجا بوه دست ایناشونم بسته بود*
دریم:شماها کی هستین؟!نکنه جاسوسین دزد*شمیرش نزدیک گردن ورونیکاعه*
جورج تو تاریکی:دددرریییمم
دریم:ددد..
نیکا:*تو گوش غرل*این یوقت فکر نکن ما جاسوسیم
غزل:اسکل چرا باید فکر کن ما جاسوسیم مگه جایوشیم
نیکا:نه هههه
دریم:*شمیشرو طرف غزل میبر*کی هستی و چرا اینجایی
نیکا:منم ادمما
غزل با لحن خنگ کیوت:.غزل هستم*غزل تو چشای دریم غرق شد*
نیکا*سرشو برمیگردون طرف غزل*
نیکا:ادافاک
دریم:چرا اینجاین
سپ نپ نو تاریکی میخوره به دیوار:ااخاخخخخ
دریم:ددررددد
نیکا:اقا چشمامونو وا کردبم دیدیم تو جنگلیم راه رفتیم رسیدیم
بع یه کلبه ونجا خوابیدیدم تمام شد رفت
دریم:....*مشیرشو میکشه بالا و تنابای که رو دست نیکا و غزل بودنو پاره مبکن*
حرفاتونو وابر میکنن چون واقعن اسکلین
نیکا:هههه دیدی بهت گفت اسکل
دریم:البته اون دختره بنظر عاقل تر از تو میاد
نیکا:*یه لبخند دهن باز دلره*عزیزم تک خور ل*ا*ش*ی
یهو چراغ روشن میش
شپ نپ:تمموم شد خیلی ممون ما کور شدیم!
ادامه دارم.
انجه خواهید دید:تکنو بلید گگشننممههه هیولای ندر؟!عو یادن اوند لمبرگ دیسکا مثلن چه گوهری نیکنن
نیکا:*بادستش میزن تو فرق سر غزل*
غزل:اااخخخخ مرض دایی
نیکا:لره میدونی چقد سخت بیدارشی حالا پاشو
غزل:عع...کجاییم؟
نیکا:نمد هرجا هستیم باید یه غلطی کنیم
غزل:اوکی....ماتو جنگلیم
نیکا:اره جنگلش....مثل جنگل مابنکرفت
غزل:عجب بهتره پاشیم
نیکا*دست غزلو میگیره باهم میرن*معلوم نی کودوم گور.
غزل خونه پبدا کردم*یه کلبه یگم بزرگ که انگاری برا ۸ نفر جا داشت*
نیکا:*نگاه شیطانی*غزل
غزل*نگاه شیطانی*:نیکا*با سر میرن تو کلبه*
نیکا:امیدوارم صاحاب خون درک کن هههه
غزل:اری عععع ۳ تا تخت*نیکا غزلو میگیره میرن یه گوشه میشینن نیکاعم غزلو تو بغل خودش نگه میداره*
نیکا:پیش من میمونی عنتر خانوم
غزل:چرا اینقد نگرانمی مگه من خخدادااا
نیکا:یادت رفت رگتو زدی(اتفاق وقعی)
غرل:نیکا خوب من بمیاری پیش فعالی دارم چیکاری کنم
نیکا:اها برو زر نزن بخواب
غزل:باش*اینا زیادی خستن زود میخوابن*
غزل و نیکا وقتی چشاشونو وا کردن..
*خونه تاریک شده بود رو صندلی نشسته بودن و دریمم اونجا بوه دست ایناشونم بسته بود*
دریم:شماها کی هستین؟!نکنه جاسوسین دزد*شمیرش نزدیک گردن ورونیکاعه*
جورج تو تاریکی:دددرریییمم
دریم:ددد..
نیکا:*تو گوش غرل*این یوقت فکر نکن ما جاسوسیم
غزل:اسکل چرا باید فکر کن ما جاسوسیم مگه جایوشیم
نیکا:نه هههه
دریم:*شمیشرو طرف غزل میبر*کی هستی و چرا اینجایی
نیکا:منم ادمما
غزل با لحن خنگ کیوت:.غزل هستم*غزل تو چشای دریم غرق شد*
نیکا*سرشو برمیگردون طرف غزل*
نیکا:ادافاک
دریم:چرا اینجاین
سپ نپ نو تاریکی میخوره به دیوار:ااخاخخخخ
دریم:ددررددد
نیکا:اقا چشمامونو وا کردبم دیدیم تو جنگلیم راه رفتیم رسیدیم
بع یه کلبه ونجا خوابیدیدم تمام شد رفت
دریم:....*مشیرشو میکشه بالا و تنابای که رو دست نیکا و غزل بودنو پاره مبکن*
حرفاتونو وابر میکنن چون واقعن اسکلین
نیکا:هههه دیدی بهت گفت اسکل
دریم:البته اون دختره بنظر عاقل تر از تو میاد
نیکا:*یه لبخند دهن باز دلره*عزیزم تک خور ل*ا*ش*ی
یهو چراغ روشن میش
شپ نپ:تمموم شد خیلی ممون ما کور شدیم!
ادامه دارم.
انجه خواهید دید:تکنو بلید گگشننممههه هیولای ندر؟!عو یادن اوند لمبرگ دیسکا مثلن چه گوهری نیکنن
۳.۸k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.