فیک خیانت p16
یونا:هویی . دختر رسیدیم
ا/ت:ها.. چی... باشه
راوی:یونا به دلیل بلد نبودن زبان فارسی پرداخت پول تاکسی رو به عهده ا/ت داد.
ا/ت ویو:پول تاکسی رو حساب کردم و به سمت هتل حرکت کردیم . رفتیم داخل اتاقامون یکی بود . اتاق که چه عرض کنم خونه بود . رفتم یک دوش گرفتم و بعدش هک لباسامو پوشیدم و.....
رفتم پیش یونا که دیدم روی مبل نشسته و به تلویزیون خیره شده . از قیافش معلوم بود که نمیفهمه هیچی از فیلم رو و فقط بهش خیره شده بود . خندم گرفت از این قیافش . که یهو چشمش خورد به من و گفت
یونا:ا/ت بیا اینارو ترجمه کن ببینم چی میگن .
ا/ت:مگه من بیکارم که بیام برات مترجمم بشم . عجب
یونا:خب نیا اصن به درک .
ا/ت ویو:بعدشم تلویزیون رو خاموش کرد و گوشیش رو درآورد و با گوشیش فیلم دید .
(دوساعت بعد)
ا/ت ویو:حوصلم بدجوری سر رفته بود و گشنم بود . یک نگاه به ساعت کردم . دیدم هفت بود . هنوز خیلی زود بود . به یونا گفتم .
ا/ت:یونایا . میای بریم پاساژ؟
یونا:امممم. .... خب .. با اینکه باهات قهرم .. ولی..باشه بریم .
ا/ت:یس . پس برو زود حاضر شو که بریم .
یونا:باشه
ا/ت:ساعت هفت و نیم حاضر بودی بودی اگه نبو...
یونا:اوکی بابا
ا/ت ویو:رفتم تو اتاقم و یک لباس از بین لباسام که با حجابی بود رو پوشیدم و شال هم همینطور(اسلاید دو عکس استایل ا/ت) یک میکاپ خیلی ساده هم کردم و ازاتاق رفتم بیرون . یونا هنوز نیومده بود . یک نگاه به ساعت کردم هفت و بیست و نه دقیقه بود که یهو شد هفت و نیم و همون لحظه یونا اومد بیرون . لباس با حجابی بهش میومد . اما شالشو اشتباه بسته بود و بی نهایت خنده دار شده بود دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و زدم زیر خنده که یونا گفت
یونا:وا مگه چیه . بد شدم؟
ا/ت:نه .... نه ....(داره میخنده)فقط....فقط....(دوباره ترکید از خنده)
یونا:فقط چی ؟ بگو دیگه بیشور
ا/ت:فقط شالتو اشتباه بستی عشقم .
رفتم نزدیکش و شالشو درست کردم و به سمت پاساژ راه افتادیم و......
کلی لباس خریده بودیم و همچنین لوازم آرایش دیگه واقعا خسته شده بود دستام همش پر بود دیگه وقعا دستام داشت میشکست.(راوی:مثل من😑)
بعدش هم دیگه رفتیم هتل و .......
جنی ویو:تهیونگ واقعا احمقه زندگیشو به خاطر من به هم زد ولی نمیدونه که اون فقط برای من یک هپس بیش نیست . مطمئنم بعد از یک مدت دلمو میزنه و دیگه نمی تونم تحملش کنم . البته حقشه کسی که خیانت میکنه بایدم خیانت ببینه تا حس گناه کنه و بفهمه که کار اشتباهی کرده و با کارش با قلب و احساسات یک نفر بازی کرده .
تهیونگ ویو:.......
سلام . صبحتون بخیر امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه و لطفا من رو حمایت کنید ممنون .
شرطا:
۲۵لایک
۶۰کامنت
امیدوارم زود شرط هارو برسونید❤️
وممنون که خوندید❤️❤️🌺🌺
ا/ت:ها.. چی... باشه
راوی:یونا به دلیل بلد نبودن زبان فارسی پرداخت پول تاکسی رو به عهده ا/ت داد.
ا/ت ویو:پول تاکسی رو حساب کردم و به سمت هتل حرکت کردیم . رفتیم داخل اتاقامون یکی بود . اتاق که چه عرض کنم خونه بود . رفتم یک دوش گرفتم و بعدش هک لباسامو پوشیدم و.....
رفتم پیش یونا که دیدم روی مبل نشسته و به تلویزیون خیره شده . از قیافش معلوم بود که نمیفهمه هیچی از فیلم رو و فقط بهش خیره شده بود . خندم گرفت از این قیافش . که یهو چشمش خورد به من و گفت
یونا:ا/ت بیا اینارو ترجمه کن ببینم چی میگن .
ا/ت:مگه من بیکارم که بیام برات مترجمم بشم . عجب
یونا:خب نیا اصن به درک .
ا/ت ویو:بعدشم تلویزیون رو خاموش کرد و گوشیش رو درآورد و با گوشیش فیلم دید .
(دوساعت بعد)
ا/ت ویو:حوصلم بدجوری سر رفته بود و گشنم بود . یک نگاه به ساعت کردم . دیدم هفت بود . هنوز خیلی زود بود . به یونا گفتم .
ا/ت:یونایا . میای بریم پاساژ؟
یونا:امممم. .... خب .. با اینکه باهات قهرم .. ولی..باشه بریم .
ا/ت:یس . پس برو زود حاضر شو که بریم .
یونا:باشه
ا/ت:ساعت هفت و نیم حاضر بودی بودی اگه نبو...
یونا:اوکی بابا
ا/ت ویو:رفتم تو اتاقم و یک لباس از بین لباسام که با حجابی بود رو پوشیدم و شال هم همینطور(اسلاید دو عکس استایل ا/ت) یک میکاپ خیلی ساده هم کردم و ازاتاق رفتم بیرون . یونا هنوز نیومده بود . یک نگاه به ساعت کردم هفت و بیست و نه دقیقه بود که یهو شد هفت و نیم و همون لحظه یونا اومد بیرون . لباس با حجابی بهش میومد . اما شالشو اشتباه بسته بود و بی نهایت خنده دار شده بود دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و زدم زیر خنده که یونا گفت
یونا:وا مگه چیه . بد شدم؟
ا/ت:نه .... نه ....(داره میخنده)فقط....فقط....(دوباره ترکید از خنده)
یونا:فقط چی ؟ بگو دیگه بیشور
ا/ت:فقط شالتو اشتباه بستی عشقم .
رفتم نزدیکش و شالشو درست کردم و به سمت پاساژ راه افتادیم و......
کلی لباس خریده بودیم و همچنین لوازم آرایش دیگه واقعا خسته شده بود دستام همش پر بود دیگه وقعا دستام داشت میشکست.(راوی:مثل من😑)
بعدش هم دیگه رفتیم هتل و .......
جنی ویو:تهیونگ واقعا احمقه زندگیشو به خاطر من به هم زد ولی نمیدونه که اون فقط برای من یک هپس بیش نیست . مطمئنم بعد از یک مدت دلمو میزنه و دیگه نمی تونم تحملش کنم . البته حقشه کسی که خیانت میکنه بایدم خیانت ببینه تا حس گناه کنه و بفهمه که کار اشتباهی کرده و با کارش با قلب و احساسات یک نفر بازی کرده .
تهیونگ ویو:.......
سلام . صبحتون بخیر امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه و لطفا من رو حمایت کنید ممنون .
شرطا:
۲۵لایک
۶۰کامنت
امیدوارم زود شرط هارو برسونید❤️
وممنون که خوندید❤️❤️🌺🌺
۲۵.۵k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.