بیابان قهوه ای چشمان او، مرا هر لحظه مست تر و بی قرار تر میکرد.. گویی دستانم تن گرم اورا عاجزانه طلب میکردند.. تن و جسم او برای من ساخته شده بود و او به وجود آمد که قلب خورد شدهام تن بی نقصش را پرستشکند! @i
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.