فیک: black fate
فیک: black fate
پارت10
ویو فلیکس~~~~
رفتم کنارشون
هیون:...چیکار میکنی
فلیکس:...واسا...
لینو:..سلام
فلیکس:.سلام....فک کنم...مبارکه برا خودتونه
ای ان:....نه برای خواهرمونه
فلیکس:..چه خوب...۱۸ سالشونه
لینو:بله...داره ۱۹ میشه
فلیکس: خوبه...سال دیگه فارغ التحصیل میشی انیش خانوم مبارکتون باشه...خوش سلیقه هم هستید
انیش:...خب...ممنونم....حالا ما بریم...چون کار داریم ...
فلیکس:..حتما...فعلا....
ل.ا.ا:فعلا
اونا رفتن و برگشتم...پیش هیونجین
هیون: چیشد ....؟!
فلیکس:..هیچی ....واسه انیش خریدن
هیون: اوکی...
کارارو تموم کردیم....رفتیم تو ماشین برگشتیم عمارت
-توی ماشین-
فلیکس:.....من اونو بدزدم
هیون:....مطمئنی
فلیکس:....اره...
هیون:...انیش....واسه اون خانواده خیلی مهمه
فلیکس:...دقیقا واسه همین
هیون:...لیساهم هست
فلیکس:..لیسا زندگیه خودشو داره..اون توی لندن زندگی میکنه هر سال ۱ ماه بر میگرده کره....
هیون:...خب...راسته...انیش براشون خیلی مهمه حتا...لیساهم خیلی بهش اهمیت میده
فلیکس:...عمارت و بخرم...میدزدمش
هیون:..برنامه چیه..
فلیکس:..توی اون عمارت...زندانیش میکنم....
هیون:...نمیخوای کار دیگه ای کنی
فلیکس:...چرا ....نمیدونم...شاید کردم
هیون:....من نمیخوام دچار اشتباه بشی درسته اون دشمنه مونه
ولی....کار بدی...نکن بهش دست نزن
فلیکس:....باشععععع
(۱ هفته بعد)
ویو انیش~~~~
تویه این یه هفته.رانندگی یاد گرفتم....با کمک ای ان..و لینو و لیسا
خودنو اماده کردم...یه دامن سیاه و یه تاپ سفید تنم کردم...و یه بوت خیلی بلند و رفت سوار ماشین شدم و تنها.و سالم رسیدم.تو اتاقم بودم
یونجون:انیشم....
انیش:...یونجون...چیکار میکنی ...اینجا
یونجون:....هیچی....اومدم یه سر به بیبی گرلم بزنم
انیش:...دهنتو ببند
یونجون.:.خب....پاشو بربم تو اتاق عمو.اونهی....کار داریم
انیش:....اوکی
ادامه دارد.
سلاممممممم پارت جدید امید وارم خوشتون بیاد ✨💞
پارت10
ویو فلیکس~~~~
رفتم کنارشون
هیون:...چیکار میکنی
فلیکس:...واسا...
لینو:..سلام
فلیکس:.سلام....فک کنم...مبارکه برا خودتونه
ای ان:....نه برای خواهرمونه
فلیکس:..چه خوب...۱۸ سالشونه
لینو:بله...داره ۱۹ میشه
فلیکس: خوبه...سال دیگه فارغ التحصیل میشی انیش خانوم مبارکتون باشه...خوش سلیقه هم هستید
انیش:...خب...ممنونم....حالا ما بریم...چون کار داریم ...
فلیکس:..حتما...فعلا....
ل.ا.ا:فعلا
اونا رفتن و برگشتم...پیش هیونجین
هیون: چیشد ....؟!
فلیکس:..هیچی ....واسه انیش خریدن
هیون: اوکی...
کارارو تموم کردیم....رفتیم تو ماشین برگشتیم عمارت
-توی ماشین-
فلیکس:.....من اونو بدزدم
هیون:....مطمئنی
فلیکس:....اره...
هیون:...انیش....واسه اون خانواده خیلی مهمه
فلیکس:...دقیقا واسه همین
هیون:...لیساهم هست
فلیکس:..لیسا زندگیه خودشو داره..اون توی لندن زندگی میکنه هر سال ۱ ماه بر میگرده کره....
هیون:...خب...راسته...انیش براشون خیلی مهمه حتا...لیساهم خیلی بهش اهمیت میده
فلیکس:...عمارت و بخرم...میدزدمش
هیون:..برنامه چیه..
فلیکس:..توی اون عمارت...زندانیش میکنم....
هیون:...نمیخوای کار دیگه ای کنی
فلیکس:...چرا ....نمیدونم...شاید کردم
هیون:....من نمیخوام دچار اشتباه بشی درسته اون دشمنه مونه
ولی....کار بدی...نکن بهش دست نزن
فلیکس:....باشععععع
(۱ هفته بعد)
ویو انیش~~~~
تویه این یه هفته.رانندگی یاد گرفتم....با کمک ای ان..و لینو و لیسا
خودنو اماده کردم...یه دامن سیاه و یه تاپ سفید تنم کردم...و یه بوت خیلی بلند و رفت سوار ماشین شدم و تنها.و سالم رسیدم.تو اتاقم بودم
یونجون:انیشم....
انیش:...یونجون...چیکار میکنی ...اینجا
یونجون:....هیچی....اومدم یه سر به بیبی گرلم بزنم
انیش:...دهنتو ببند
یونجون.:.خب....پاشو بربم تو اتاق عمو.اونهی....کار داریم
انیش:....اوکی
ادامه دارد.
سلاممممممم پارت جدید امید وارم خوشتون بیاد ✨💞
۲.۱k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.