^\♪★[ᴊɪᴍɪɴ]★♪\^
^\♪★[ᴊɪᴍɪɴ]★♪\^
#دوپارتی_درخواستی
کل صورتت قرمز شده بود!
با نگرانی بهت نزدیک شد و لب زد
جیمین : شیطون کوچولو!هوا سرده بیا داخل سرما میخوری
بدون توجه به حرف دوست پسرش به بازی کردن با برف ها ادامه داد
نآدیآ : نمیشه بیشتر بیرون بمونیم؟ لطفااا !!
با اینکه دلش برای این رفتار های ماه کوچولوش ذوب شده بود ولی قبول نکرد
جیمین :نه،سرما میخوری! فردا هم باید بری دانشگاه/مدرسه
با لب های آویزون به سمت دوست پسرش اومد و باهم به داخل خونه رفتند!
.
.
بعداز کلی انتظار کشیدن صبح شد
هردو از خواب بیدار شدن و شروع به پوشیدن لباس کردن
که لب زد
نآدیآ : دوست پسر خوشگل و جذابم..
با لبخند بهش نگاه کرد و لب زد
جیمین : جانم؟
نزدیکش رفت و بو*سه ای رو لب های دوست پسرش کاشت و لب زد
نآدیآ :میشه امروز به جای راننده تو بیای دنبالم؟
دختر کوچولوش رو به خودش چسبوند و لب زد
جیمین : حتما ماه من!
با خوشحالی لب زد
نآدیآ : وای خدا..عاشقتممم
به ساعت نگاه کرد و لب زد
جیمین :دیر شده عزیزم،باید بری!
قهوه اش رو بهش داد و لب زد
جیمین :مواظب خودت باش خوشگلم.
با لبخند لب زد
نآدیآ : چشم آقای جذاب
و با عجله به پایین رفت
.
.
آه کلاس حوصله سر بر تر از نصیحت های دیگران بود!
با بیحالی سرش رو روی میز گذاشت چشماش رو بست تا خواست بخوابه
عطسه ای کرد!
بیخیالش شد. دوباره عطسه کرد!
با خودش شرط بست اگر یبار دیگه عطسه کنه یعنی سرما خورده!
بجای اینکه یبار دیگه عطسه کنه،چهار بار دیگه عطسه کرد
میتونست مردن خودش رو توسط دوست پسرش تصور کنه
آهی کشید و خواست به بیرون کلاس بره
با بیحالی توی راه روی شلوغ دانشگاه راه میرفت....ادامه دارد
پارت بعد رو بزارم؟🥲🤌🏻
حمایت؟🥹🫶🏻🦋
#دوپارتی_درخواستی
کل صورتت قرمز شده بود!
با نگرانی بهت نزدیک شد و لب زد
جیمین : شیطون کوچولو!هوا سرده بیا داخل سرما میخوری
بدون توجه به حرف دوست پسرش به بازی کردن با برف ها ادامه داد
نآدیآ : نمیشه بیشتر بیرون بمونیم؟ لطفااا !!
با اینکه دلش برای این رفتار های ماه کوچولوش ذوب شده بود ولی قبول نکرد
جیمین :نه،سرما میخوری! فردا هم باید بری دانشگاه/مدرسه
با لب های آویزون به سمت دوست پسرش اومد و باهم به داخل خونه رفتند!
.
.
بعداز کلی انتظار کشیدن صبح شد
هردو از خواب بیدار شدن و شروع به پوشیدن لباس کردن
که لب زد
نآدیآ : دوست پسر خوشگل و جذابم..
با لبخند بهش نگاه کرد و لب زد
جیمین : جانم؟
نزدیکش رفت و بو*سه ای رو لب های دوست پسرش کاشت و لب زد
نآدیآ :میشه امروز به جای راننده تو بیای دنبالم؟
دختر کوچولوش رو به خودش چسبوند و لب زد
جیمین : حتما ماه من!
با خوشحالی لب زد
نآدیآ : وای خدا..عاشقتممم
به ساعت نگاه کرد و لب زد
جیمین :دیر شده عزیزم،باید بری!
قهوه اش رو بهش داد و لب زد
جیمین :مواظب خودت باش خوشگلم.
با لبخند لب زد
نآدیآ : چشم آقای جذاب
و با عجله به پایین رفت
.
.
آه کلاس حوصله سر بر تر از نصیحت های دیگران بود!
با بیحالی سرش رو روی میز گذاشت چشماش رو بست تا خواست بخوابه
عطسه ای کرد!
بیخیالش شد. دوباره عطسه کرد!
با خودش شرط بست اگر یبار دیگه عطسه کنه یعنی سرما خورده!
بجای اینکه یبار دیگه عطسه کنه،چهار بار دیگه عطسه کرد
میتونست مردن خودش رو توسط دوست پسرش تصور کنه
آهی کشید و خواست به بیرون کلاس بره
با بیحالی توی راه روی شلوغ دانشگاه راه میرفت....ادامه دارد
پارت بعد رو بزارم؟🥲🤌🏻
حمایت؟🥹🫶🏻🦋
۲۰.۴k
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.