(دختری با شاخای مشکی پارت 17)
بچه ها رفتن بیرون
بکی: دخترا بیاین بریم خرید
جسی و آنیا: باشه
ذهن دامیان: الان وقت خوبیه که گردنبندو واسه آنیا بگیرم
دامیان داشت میرفت که یهو ایون گفت
ایون: جناب دامیان کجا؟
دامیان: میرم الان برمیگردم
ذهن دامیان: اه کجا بود مغازه هه
آها اونجاس، چقد گردنبنده خوشگله حتما آنیا خوشش میاد
دامیان گردنبندو گرفت
خب کی بهش بدم؟، ای وای امیلو ایون منتظرمن، باید برم
دامیان برگشت اتاقشون
خب برگشتم
امیل: جناب دامیان اون چیه؟
دامیان: عه چیزه اینو میخوام بدم به آنیا، بنظرتون کی بهش بدم؟
ایون: بنظرم ازش بخواید که بیاد بیرون از کشتی جایی که دریا معلومه(من نمیدونم اسمش چیه)
دامیان: فکر خوبیه
تغریبا شب شده بود
دخترا برگشتن اتاق
دامیان: یا خدا چقد چیز خریدین
آنیا: چیه؟
دامیان: هیچی فقط اون چیه؟
آنیا: اون لباس مال رقصه
دامیان: آها
دامیان دست آنیا رو گرفت بردش بیرون
آنیا: منو کجا میبری؟
دامیان: یجای خوب
خب بچه ها احتمالا امشب پارت ندم ولی اگه تونستم میزارم
بکی: دخترا بیاین بریم خرید
جسی و آنیا: باشه
ذهن دامیان: الان وقت خوبیه که گردنبندو واسه آنیا بگیرم
دامیان داشت میرفت که یهو ایون گفت
ایون: جناب دامیان کجا؟
دامیان: میرم الان برمیگردم
ذهن دامیان: اه کجا بود مغازه هه
آها اونجاس، چقد گردنبنده خوشگله حتما آنیا خوشش میاد
دامیان گردنبندو گرفت
خب کی بهش بدم؟، ای وای امیلو ایون منتظرمن، باید برم
دامیان برگشت اتاقشون
خب برگشتم
امیل: جناب دامیان اون چیه؟
دامیان: عه چیزه اینو میخوام بدم به آنیا، بنظرتون کی بهش بدم؟
ایون: بنظرم ازش بخواید که بیاد بیرون از کشتی جایی که دریا معلومه(من نمیدونم اسمش چیه)
دامیان: فکر خوبیه
تغریبا شب شده بود
دخترا برگشتن اتاق
دامیان: یا خدا چقد چیز خریدین
آنیا: چیه؟
دامیان: هیچی فقط اون چیه؟
آنیا: اون لباس مال رقصه
دامیان: آها
دامیان دست آنیا رو گرفت بردش بیرون
آنیا: منو کجا میبری؟
دامیان: یجای خوب
خب بچه ها احتمالا امشب پارت ندم ولی اگه تونستم میزارم
۱.۸k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.