دو ماه سفید پارت 18
با دست ب سینه میون میزدم ولم نمیکرد ک یهو محکم هولش دادم ک ولم کرد
ات: ددی جون گشتی منو(نفس نفس)
میون: اوه نهه بیب ت مال خودمی و نمیزارم بمیری
ات:اوکی اوکی(خنده)
ات:ساعت چنده؟......یا حضرت پشمم میون اینکه ساعت شیشهه( داد)
میون: هعیی بیب چیز خاصی نیست (ریلکس)
ات: یعنی چی چیز خاصی نیس ...پاشو پاشو الان جرت میدم دلم واسه سویون یزره شده (داد )
میون: ت میخوای منو جر بدی (بم درگوشش گفت)
ات:هعیی بدم مور مور شد ... این همه حرف زدم ت فقط اینو شنیدی؟
میون:اومم
ات:فقط پاشو
میون:اوکی اوکی بریم(خنده)
چند مین بعد رسیدن
ات ویو
دست ب دست هم وقتی ک وارد شدیم همه نگاها افتاد سمت ما (چون جمعشون همه مافیا های قدرتمند بود ولی ات و میون و کوک قوی تر از همشون هستن)دیدم یکی با سرعت برق باد داره میاد سمتمون
ات: میون این سویون نیس(اروم با خنده)
میون: فکر کنم خودشه( ارو با خنده)
سویون: بچهههه خوشش اومدید( بدو بدو با داد محکم ات رو بغل کرد)
ات: ممنون جوجه کوچولو(با محکم ترین لحن همچنین اروم مهربونانه)
سویون: هیچ تغییری نکردی همون اته سابقی(عصبی کیوت)
ات(لبخند)
سویون:سلام داداشیه خودمم( گرفتش بغل)
میون: میذاشتی فردا عزیزم(خنده)
سویون:یااا تا وقتی ات جونم باشه تو کی(کیوت خنده)
ات:(خنده)
میون: خب دیگه بزار واسه بعدن ... الان میخوای ما سرپا باشیم؟(مردونه)
سویون: ن ن ن بیاید اینجا بشینید(اشاره ب جایی ک چند نفر پسر نشسته بودن)
سویون: شما برید بشینید من الان میام(رفت)
میون: اوکی...ات بیا بریم بشینیم(دستش رو گرفت و رفتن)
ات ویو
رفتیم نشستیم چند تا پسر نشسته بودن
چند مین گذشت نگاهای سنگینی روی خودم حس کردمم هرچی نگاه اینطرف اونطرف مردم چیزی ندیدم تا ب ی صندلی ک از ما دور تر بود چشمم افتاد داشت جوری نگام میکرد گفتم الانه ک قورت داده بشمم
..............................................................................................
ی چند وقت نذاشتم دوباره واستون مینویسم تا جبران بشه
شرایط
30 تا لایک
23 تا کامنت
23 تا فالوو
ات: ددی جون گشتی منو(نفس نفس)
میون: اوه نهه بیب ت مال خودمی و نمیزارم بمیری
ات:اوکی اوکی(خنده)
ات:ساعت چنده؟......یا حضرت پشمم میون اینکه ساعت شیشهه( داد)
میون: هعیی بیب چیز خاصی نیست (ریلکس)
ات: یعنی چی چیز خاصی نیس ...پاشو پاشو الان جرت میدم دلم واسه سویون یزره شده (داد )
میون: ت میخوای منو جر بدی (بم درگوشش گفت)
ات:هعیی بدم مور مور شد ... این همه حرف زدم ت فقط اینو شنیدی؟
میون:اومم
ات:فقط پاشو
میون:اوکی اوکی بریم(خنده)
چند مین بعد رسیدن
ات ویو
دست ب دست هم وقتی ک وارد شدیم همه نگاها افتاد سمت ما (چون جمعشون همه مافیا های قدرتمند بود ولی ات و میون و کوک قوی تر از همشون هستن)دیدم یکی با سرعت برق باد داره میاد سمتمون
ات: میون این سویون نیس(اروم با خنده)
میون: فکر کنم خودشه( ارو با خنده)
سویون: بچهههه خوشش اومدید( بدو بدو با داد محکم ات رو بغل کرد)
ات: ممنون جوجه کوچولو(با محکم ترین لحن همچنین اروم مهربونانه)
سویون: هیچ تغییری نکردی همون اته سابقی(عصبی کیوت)
ات(لبخند)
سویون:سلام داداشیه خودمم( گرفتش بغل)
میون: میذاشتی فردا عزیزم(خنده)
سویون:یااا تا وقتی ات جونم باشه تو کی(کیوت خنده)
ات:(خنده)
میون: خب دیگه بزار واسه بعدن ... الان میخوای ما سرپا باشیم؟(مردونه)
سویون: ن ن ن بیاید اینجا بشینید(اشاره ب جایی ک چند نفر پسر نشسته بودن)
سویون: شما برید بشینید من الان میام(رفت)
میون: اوکی...ات بیا بریم بشینیم(دستش رو گرفت و رفتن)
ات ویو
رفتیم نشستیم چند تا پسر نشسته بودن
چند مین گذشت نگاهای سنگینی روی خودم حس کردمم هرچی نگاه اینطرف اونطرف مردم چیزی ندیدم تا ب ی صندلی ک از ما دور تر بود چشمم افتاد داشت جوری نگام میکرد گفتم الانه ک قورت داده بشمم
..............................................................................................
ی چند وقت نذاشتم دوباره واستون مینویسم تا جبران بشه
شرایط
30 تا لایک
23 تا کامنت
23 تا فالوو
۸.۵k
۰۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.