name:belief
part:49
(سانسور کردم:)
***
"چهار سال بعد"
" 2022"
همه چی براش نامفهوم بود.تاری چشماش اجازه دقت به جاش رو نمیداد و سردرد هم اجازه بلند کردن سرش رو
نمیداد.
چند ساعتی بود که توی اون حالت بود . بعداز چند ساعت بالاخره تاری چشماش بهتر شده بود و میتونست انگشتاش رو تکون بده.
هیچ چیزی یادش نمیومد اینکه چطور اونطوری شده
فکر کرد و زیر لب گفت : چند ساعته ؟...یونجو؟
با یاداوری دخترش یه شوک بهش وارد شد ... امیدوار بود توی اون چند ساعتی که بیهوش بوده یونجو گم نشده باشه و یکی اونو برده باشه پیش پلیس
روی تخت نشست و سعی کرد با گرفتن دسته تخت بلند شه. با گیج رفتن سرش کمی جلوتر افتاد و چشماش رو از درد بست.
بی توجه به دردش دوباره بلند شد سعی کرد تند تر راه بره.
با رسیدن به در خونه ای که توش بود دستگیره رو پایین کشید و کم کم شروع کرد به دوییدن .
هوا خیلی سرد شده بود و با رسیدن به میدون دید که چند تا از کارگر ها مشغول درست کردن درخت کریسمس هستن.
با تعجب به اونها خیره شد.
چون زمانی که دزدیده شده بود تازه بهار بود.
سریع سمت صفحه بزرگ بالای ساختمون که زمان رو نشون میداد برگشت.
با دیدن 2022/12/23 لحظه ای توی شوک رفت و با دستش دهنش رو گرفت
ا.ت : چ...چهارسال؟...امکان نداره...نه
(سانسور کردم:)
***
"چهار سال بعد"
" 2022"
همه چی براش نامفهوم بود.تاری چشماش اجازه دقت به جاش رو نمیداد و سردرد هم اجازه بلند کردن سرش رو
نمیداد.
چند ساعتی بود که توی اون حالت بود . بعداز چند ساعت بالاخره تاری چشماش بهتر شده بود و میتونست انگشتاش رو تکون بده.
هیچ چیزی یادش نمیومد اینکه چطور اونطوری شده
فکر کرد و زیر لب گفت : چند ساعته ؟...یونجو؟
با یاداوری دخترش یه شوک بهش وارد شد ... امیدوار بود توی اون چند ساعتی که بیهوش بوده یونجو گم نشده باشه و یکی اونو برده باشه پیش پلیس
روی تخت نشست و سعی کرد با گرفتن دسته تخت بلند شه. با گیج رفتن سرش کمی جلوتر افتاد و چشماش رو از درد بست.
بی توجه به دردش دوباره بلند شد سعی کرد تند تر راه بره.
با رسیدن به در خونه ای که توش بود دستگیره رو پایین کشید و کم کم شروع کرد به دوییدن .
هوا خیلی سرد شده بود و با رسیدن به میدون دید که چند تا از کارگر ها مشغول درست کردن درخت کریسمس هستن.
با تعجب به اونها خیره شد.
چون زمانی که دزدیده شده بود تازه بهار بود.
سریع سمت صفحه بزرگ بالای ساختمون که زمان رو نشون میداد برگشت.
با دیدن 2022/12/23 لحظه ای توی شوک رفت و با دستش دهنش رو گرفت
ا.ت : چ...چهارسال؟...امکان نداره...نه
۱۱.۹k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.