پارت 10 fake love
پارت 10 fake love
کوک: مثلاً میخواستی چه غلطی کنی دختره هرزه؟
ا/ت: (گریه)
کوک: چرا این کارو میکنی(داد)
ا/ت: خسته شدم دیگه بسه همه چی سر من میریزه مگه آدم نیستم؟ رسما بازیچه همه شدم (گریه)
کوک ا/ت رو کشید بغلش و سرشو ناز میکرد و سرشو بوسید ا/ت یکم آروم شد که از بغل کوک اومد بیرون و گفت
ا/ت: کوکی
کوک: کوکیییی؟؟(تعجب به طرز خیلیییی کیوت)
ا/ت: چیه نمیخوای اونجوری صدات کنم؟
کوک: نه راحت باش
ا/ت: میگم بریم گیم بزنیم؟
کوک: اره
کوک و ا/ت تا ساعت 2 نصف شب گیم زدن
ا/ت: دیدی چطوری بردم؟
کوک: از اونجایی که اجازه دادم
گوشی ا/ت زنگ خورد ا/ت گوشی رو برداشت گذاشت بلند گو
لیسا: الو سلام گوساله
ا/ت: سلام بز دریایی
لیسا: میگم ا/ت؟
ا/ت:هوم؟
لیسا: میای بریم بار؟
ا/ت: یسسس بیا بریم یه ساعته اونجام
لیسا: اوکی بای
ا/ت گوشی رو قطع کرد
کوک: هوی هوی چه غلطا ساعت 2 نصف شب
ا/ت: به تو چه
کوک: اوکی منم میام
ا/ت: به درک بیا
کوک: لباست باز نباشه
ا/ت: آخه به تو چهههه
کوک میخواست چیزی بگه که ا/ت رفت اتاقش
ویو ا/ت
رفتم یه لباس سیاه خیلیییییی باز پوشیدم که یه کوک حرص بدم و یه کفش سیاه پوشیدم( عکس هاشونو میزارم ) و رفتم بیرون کوک حاضر بود یه لباسی پوشیده بود نگم اوففف( عکسشو میزارم)
ا/ت: من حاضرم
کوک: هی این چیه پوشیدی؟( با صدای کمی بلند و عصبانی )
ا/ت: من میرم تو هم بیا
خلاصه رفتن لیسا رو برداشتن و رفتن بار
ویو بار
ویو ا/ت
کوک رفته بود نوشیدنی بگیره انگار عصبانی بود دیدم یه پسره اومد کنارم
پسره: واو چه خوشگل هستی بانو
ا/ت: گمشو بابا
پسره: از اون وحشیا ها هستیا
ا/ت: وحشی رو نشونت بدم؟
کوک یکم مونده بود بیاد طرف ما که پسره به زور بوسیدم داشتم میزدمش که ولی دست نمیکشید کوک اومد با عصبانیت جوری رگ های دستاش راحت دیده میشد پسره رو اونقدر زد که بیهوش شد از روش بلند شد که یه نگاه ترسناک بهم زد خشکم زده بود اومد با عصبانیت مچ دستامو جوری گرفت که کم مونده بود دستم پودر بشه با زور به طرف ماشین کشیدم و کوبید تو ماشین گفتم
ا/ت: اخخخخ چیکار میکنی وحشی درد گرفت
کوک: امروز وحشی رو نشونت میدم(داد و عصبانیت)
بعد به زور منو وارد ماشین کرد و خودشم نشست خواستم پیام شم که مچ دستمو گرفت و ماشین رو قفل کرد
ا/ت: چه گوهی میخوری
کوک:...
ا/ت: یاع ولم کن هرزهههه
کوک بدون توجه به ا/ت ماشین رو روشن کرد و با سرعتی که هر لحظه ممکن بود تصادف کنن
ا/ت: یااا آروم برونن
کوک بدون توجه بهش ماشین رو روند و رفتن به همون جنگل کوک ا/ت رو از ماشین پیاده کرد و بردش خونه کلبه ای( اونجا اتاق هم داشت حالا نگین چرا نزاشتی)
کوک ا/ت رو برد اتاق و کوبوندش دیوار و...
اسمات😈 راستی درخواست اسمات هارو بفرستین وقتی حاضر شد میفرستم 35 لایک 40 کامنت
کوک: مثلاً میخواستی چه غلطی کنی دختره هرزه؟
ا/ت: (گریه)
کوک: چرا این کارو میکنی(داد)
ا/ت: خسته شدم دیگه بسه همه چی سر من میریزه مگه آدم نیستم؟ رسما بازیچه همه شدم (گریه)
کوک ا/ت رو کشید بغلش و سرشو ناز میکرد و سرشو بوسید ا/ت یکم آروم شد که از بغل کوک اومد بیرون و گفت
ا/ت: کوکی
کوک: کوکیییی؟؟(تعجب به طرز خیلیییی کیوت)
ا/ت: چیه نمیخوای اونجوری صدات کنم؟
کوک: نه راحت باش
ا/ت: میگم بریم گیم بزنیم؟
کوک: اره
کوک و ا/ت تا ساعت 2 نصف شب گیم زدن
ا/ت: دیدی چطوری بردم؟
کوک: از اونجایی که اجازه دادم
گوشی ا/ت زنگ خورد ا/ت گوشی رو برداشت گذاشت بلند گو
لیسا: الو سلام گوساله
ا/ت: سلام بز دریایی
لیسا: میگم ا/ت؟
ا/ت:هوم؟
لیسا: میای بریم بار؟
ا/ت: یسسس بیا بریم یه ساعته اونجام
لیسا: اوکی بای
ا/ت گوشی رو قطع کرد
کوک: هوی هوی چه غلطا ساعت 2 نصف شب
ا/ت: به تو چه
کوک: اوکی منم میام
ا/ت: به درک بیا
کوک: لباست باز نباشه
ا/ت: آخه به تو چهههه
کوک میخواست چیزی بگه که ا/ت رفت اتاقش
ویو ا/ت
رفتم یه لباس سیاه خیلیییییی باز پوشیدم که یه کوک حرص بدم و یه کفش سیاه پوشیدم( عکس هاشونو میزارم ) و رفتم بیرون کوک حاضر بود یه لباسی پوشیده بود نگم اوففف( عکسشو میزارم)
ا/ت: من حاضرم
کوک: هی این چیه پوشیدی؟( با صدای کمی بلند و عصبانی )
ا/ت: من میرم تو هم بیا
خلاصه رفتن لیسا رو برداشتن و رفتن بار
ویو بار
ویو ا/ت
کوک رفته بود نوشیدنی بگیره انگار عصبانی بود دیدم یه پسره اومد کنارم
پسره: واو چه خوشگل هستی بانو
ا/ت: گمشو بابا
پسره: از اون وحشیا ها هستیا
ا/ت: وحشی رو نشونت بدم؟
کوک یکم مونده بود بیاد طرف ما که پسره به زور بوسیدم داشتم میزدمش که ولی دست نمیکشید کوک اومد با عصبانیت جوری رگ های دستاش راحت دیده میشد پسره رو اونقدر زد که بیهوش شد از روش بلند شد که یه نگاه ترسناک بهم زد خشکم زده بود اومد با عصبانیت مچ دستامو جوری گرفت که کم مونده بود دستم پودر بشه با زور به طرف ماشین کشیدم و کوبید تو ماشین گفتم
ا/ت: اخخخخ چیکار میکنی وحشی درد گرفت
کوک: امروز وحشی رو نشونت میدم(داد و عصبانیت)
بعد به زور منو وارد ماشین کرد و خودشم نشست خواستم پیام شم که مچ دستمو گرفت و ماشین رو قفل کرد
ا/ت: چه گوهی میخوری
کوک:...
ا/ت: یاع ولم کن هرزهههه
کوک بدون توجه به ا/ت ماشین رو روشن کرد و با سرعتی که هر لحظه ممکن بود تصادف کنن
ا/ت: یااا آروم برونن
کوک بدون توجه بهش ماشین رو روند و رفتن به همون جنگل کوک ا/ت رو از ماشین پیاده کرد و بردش خونه کلبه ای( اونجا اتاق هم داشت حالا نگین چرا نزاشتی)
کوک ا/ت رو برد اتاق و کوبوندش دیوار و...
اسمات😈 راستی درخواست اسمات هارو بفرستین وقتی حاضر شد میفرستم 35 لایک 40 کامنت
۱۸۵.۸k
۲۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.