رمان قلب سیاه🖤
رمان قلب سیاه🖤
Part21
#پانیذ
خیلی نگران ارسلان بودم دسستش شکسته بود باید گچ میگرفت و دیانا هم پاشو میخاست عمل کنه کسی هم که زده بود به ارسلان فرار کرده
دکتر :همراه آقای ارسلان کاشی
پانیذ: بله آقای دکتر
دکتر: این فرم پر کنید
پانیذ: چشم
دکتر : ما دستشون گچ میگیریم بعد مرخص هسن خیلی اسیب ندیدن
پانیذ : ممنون
نیکا: بچه ها دیانا میخاد عمل کنه و برای این کار باید باباش امضا کنه
متین: خب عشقم مگ چیه باباش میاد امضا میکنه و عمل میکنه
مهشاد :اسکل دیانا با باباش مشکل داره
عسل: خب وقتی باباش بفهمه شاید اینجوری رابطه اش با پدرو مادرش عوض شع
محراب : عسل راس میگ
رضا: ما که شماره مامان باباش نداریم
نیکا : خب از خودش میگیریم
دیانا: چی به بابام بگین اگ بابام بفهمه ک نمیذاره عمل کنم
نیکا: اگ بخای عمل کنی تنها راهه
دیانا:😞😞
نیکا : تو شمارش بده من خودم بهش میگم
دیانا: اوک
دیانا: 09....
نیکا: رفتم زنگ زدم به باباش
بابای دیانا: سلام
نیکا: سلام آقای رحیمی خوب هسین
بابای: دیانا بله خوبن ببخشید به جا نیاوردم
نیکا: ببخشید گستاخی از من بود ک خودم معرفی نکردم من نیکا فلاحی دوست دیانا هستم
بابای دیاتا: بله به جا اوردم خب عمرتون
نیکا : آقای رحیمی من میدونم شما با دخترتون به مشکل بر خوردین ولی دیانا الان به شما نیاز داره
آقای رحیمی دیانا تصادف کرده و باید پاشو عمل کنه و به رضایت شما نیاز داره
بابای دیانا :ولی من شیراز نیسم حالش چطوره کدوم بیمارستان
نیکا: عمل دیانا باید زود انجام بشه
بابای دیانا: خب من تا برسم نصف شب میشه
نیکا :خب حله خیلی ممنون آقای رحیمی
دیانا: نیکا چیشد
نیکا: اوکی شد
دیانا : امید وارم بابام دعوام نکنه.
نیکا : نگران نباش خیلی نگرانت بود...
Part21
#پانیذ
خیلی نگران ارسلان بودم دسستش شکسته بود باید گچ میگرفت و دیانا هم پاشو میخاست عمل کنه کسی هم که زده بود به ارسلان فرار کرده
دکتر :همراه آقای ارسلان کاشی
پانیذ: بله آقای دکتر
دکتر: این فرم پر کنید
پانیذ: چشم
دکتر : ما دستشون گچ میگیریم بعد مرخص هسن خیلی اسیب ندیدن
پانیذ : ممنون
نیکا: بچه ها دیانا میخاد عمل کنه و برای این کار باید باباش امضا کنه
متین: خب عشقم مگ چیه باباش میاد امضا میکنه و عمل میکنه
مهشاد :اسکل دیانا با باباش مشکل داره
عسل: خب وقتی باباش بفهمه شاید اینجوری رابطه اش با پدرو مادرش عوض شع
محراب : عسل راس میگ
رضا: ما که شماره مامان باباش نداریم
نیکا : خب از خودش میگیریم
دیانا: چی به بابام بگین اگ بابام بفهمه ک نمیذاره عمل کنم
نیکا: اگ بخای عمل کنی تنها راهه
دیانا:😞😞
نیکا : تو شمارش بده من خودم بهش میگم
دیانا: اوک
دیانا: 09....
نیکا: رفتم زنگ زدم به باباش
بابای دیانا: سلام
نیکا: سلام آقای رحیمی خوب هسین
بابای: دیانا بله خوبن ببخشید به جا نیاوردم
نیکا: ببخشید گستاخی از من بود ک خودم معرفی نکردم من نیکا فلاحی دوست دیانا هستم
بابای دیاتا: بله به جا اوردم خب عمرتون
نیکا : آقای رحیمی من میدونم شما با دخترتون به مشکل بر خوردین ولی دیانا الان به شما نیاز داره
آقای رحیمی دیانا تصادف کرده و باید پاشو عمل کنه و به رضایت شما نیاز داره
بابای دیانا :ولی من شیراز نیسم حالش چطوره کدوم بیمارستان
نیکا: عمل دیانا باید زود انجام بشه
بابای دیانا: خب من تا برسم نصف شب میشه
نیکا :خب حله خیلی ممنون آقای رحیمی
دیانا: نیکا چیشد
نیکا: اوکی شد
دیانا : امید وارم بابام دعوام نکنه.
نیکا : نگران نباش خیلی نگرانت بود...
۱۰.۰k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.