lovely killer part 1
/ت ویو:
امروز یه مجرم جدید اورده بودن زندان که کلا تنها و در یکی از بخش های زندان زندانی شده بود و خب
از اونجایی که رییس زندان از من خیلی بدش میاد...منو گذاشت نگهبانش..
پروندشو خوندم
پارک جیمین
۲۵ ساله
دوتا شخصیت متفاوت داره و خیلی راحت افرادو به خودش جذب میکنه
۱۰ تا ق*ت*ل انجام داده
۱۰...۱۰ تاااا ...یعنی یه ق*ات*ل سریالیه؟؟
تا چند ماه دیگه انتقالی میگیرم به یه زندان دیگه...تا اونموقعم هیچ اتفاقی قرار نیست بیوفته!اون پشت میله هاس!هیچی نمیشه
رفتم و صندلی رو روبه روی زندان جیمین گذاشتم
نشسته بود رو صندلی و با لبخند عصبی به من زل زده بود ...نگاهش...نگاهش خیلی ترسناک بود...
(علامت جیمین_علامت ا/ت+)
_پسس تو زندان بان منی؟؟
+دلیلی نمیبینم جواب بدم
_بیخیاللل میتونیم باهم دوست باشییمم ساعت ها قراره با هم باشیمو تو میخوای با همین اخم بشینی جلوی من؟واقعا؟؟
+سکوت...
_اسمت چیه؟؟
چند سالته؟؟
چرا اینقدر خوشگلی ها؟؟
+.......
_واقعا میخوای بشینی اینجا و منو نگاه کنی؟؟
+ساکت شو میخوام کتاب بخونم
*شروع به خوندن کتاب کردم
که جیمین دیالوگشو از حفظ گفت ...
چطور..یه فردی که کتابو حفظ کرده میتونه قاتل باشه...
_درست گفتم نه؟
هوووم دلم برای بیرون زندان تنگ شده
میشه خودتو معرفی کنی؟؟
چون اینطوری خیلی رو مخه که تو همه چیو راجب من میدونی و من هیچیی رو ازت نمیدونم
+من همه چیو راجبت نمیدونم!
تو ۱۰ تا ادمو ....واقعا چطوری فکر میکنی که همه چیو میام بهت میگم؟؟
*همه بهم هشدار داده بودن که با زندانیا حرف نزن ...ولی خب هیچ وقت گوش نداده بودم...
_خبب فقط بگو با کسی هستی یا نه؟؟
+بس کن جناب پارک میدونی جوابتو نمیدم!
_میدی...خوبشم میدی...لنتییی منووو از اینجا بیااررر ربیرونننننننن
*خودشو کوبید به میله های زندان
+*جیغی کشیدمو به عقب پریدم که چند تا نگهبان اومدن داخل و بیهوشش کردن...
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
امروز یه مجرم جدید اورده بودن زندان که کلا تنها و در یکی از بخش های زندان زندانی شده بود و خب
از اونجایی که رییس زندان از من خیلی بدش میاد...منو گذاشت نگهبانش..
پروندشو خوندم
پارک جیمین
۲۵ ساله
دوتا شخصیت متفاوت داره و خیلی راحت افرادو به خودش جذب میکنه
۱۰ تا ق*ت*ل انجام داده
۱۰...۱۰ تاااا ...یعنی یه ق*ات*ل سریالیه؟؟
تا چند ماه دیگه انتقالی میگیرم به یه زندان دیگه...تا اونموقعم هیچ اتفاقی قرار نیست بیوفته!اون پشت میله هاس!هیچی نمیشه
رفتم و صندلی رو روبه روی زندان جیمین گذاشتم
نشسته بود رو صندلی و با لبخند عصبی به من زل زده بود ...نگاهش...نگاهش خیلی ترسناک بود...
(علامت جیمین_علامت ا/ت+)
_پسس تو زندان بان منی؟؟
+دلیلی نمیبینم جواب بدم
_بیخیاللل میتونیم باهم دوست باشییمم ساعت ها قراره با هم باشیمو تو میخوای با همین اخم بشینی جلوی من؟واقعا؟؟
+سکوت...
_اسمت چیه؟؟
چند سالته؟؟
چرا اینقدر خوشگلی ها؟؟
+.......
_واقعا میخوای بشینی اینجا و منو نگاه کنی؟؟
+ساکت شو میخوام کتاب بخونم
*شروع به خوندن کتاب کردم
که جیمین دیالوگشو از حفظ گفت ...
چطور..یه فردی که کتابو حفظ کرده میتونه قاتل باشه...
_درست گفتم نه؟
هوووم دلم برای بیرون زندان تنگ شده
میشه خودتو معرفی کنی؟؟
چون اینطوری خیلی رو مخه که تو همه چیو راجب من میدونی و من هیچیی رو ازت نمیدونم
+من همه چیو راجبت نمیدونم!
تو ۱۰ تا ادمو ....واقعا چطوری فکر میکنی که همه چیو میام بهت میگم؟؟
*همه بهم هشدار داده بودن که با زندانیا حرف نزن ...ولی خب هیچ وقت گوش نداده بودم...
_خبب فقط بگو با کسی هستی یا نه؟؟
+بس کن جناب پارک میدونی جوابتو نمیدم!
_میدی...خوبشم میدی...لنتییی منووو از اینجا بیااررر ربیرونننننننن
*خودشو کوبید به میله های زندان
+*جیغی کشیدمو به عقب پریدم که چند تا نگهبان اومدن داخل و بیهوشش کردن...
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
۵.۰k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.