فیک عشق ناخواسته p⁵
فیک:عشق ناخواسته
P⁵
دوباره خوابم برد
جونگ کوک ویو
رفتم پایین
_سلام
(ناشناس ؟)
؟سلام عزیزم چطوری
_مرسی تو چطوری
؟بیا بغلم دلم خیلی برات تنگ شده
*بغلش کرد
ات ویو
نمیدونم چقدر گذشت ولی دوباره بیدار شدم رفتم پایین که یه چیزی بخورم خیلی گشنه ام بود
رفتم پایین اون یه زنه رو بغل کرده بود
+جیییییییغ
_چیه گوشم کر شد(داد)
¥عزیزم این کیه
_او...
+دوست دخترشم (لجباز)
¥چی
_مامان
+مامان؟؟؟
_آره مامان
¥بله من مامانشم
¥از کی تاحالا به مامانت خبر نمیدی با یکی دوست شدی؟
_مامان قضیه اصلا این نیست
+اوما دقیقا قضیه همینه
+چاگیا چرا نمیخوای به مامانت بگی ما باهمیم؟
¥کوک این چی میگه شما باهمیم یا نه؟
_ن...
+آره
رو به ات
¥ثابت کن باهمین
ات ویو
یه فرصت خوب پیش اومده یاه یاه
نمیدونم بعدش چی در انتظارمه ولی بوسیدمش
جونگ کوک ویو
این دختر چه مرگشه
جلوی مامانم این کارا چیه
اگه مامانم بفهمه اون یه انسانه قطعا میکشتش
صد در صد ولی احساس بدی نداشتم پس منم همکاری کردم باهاش
¥چرا؟
_چی؟
¥چرا نمیخواستی قبول کنی باهمین
_خب چون خجالت میکشیدم
¥یه چیزی بگو نخندیم
*تلفن مامان جونگ کوک زنگ خورد
*چند مین بعد
¥پسرم من باید برم توی شهرمون یه سری اتفاق افتاده بعدا باید بیام مفصل این دختر رو ببینم و باهاش آشنا شم خداحافظ
_+خداحافظ
*رفت
_تو دقیقا چه قلطی کردی الان؟؟حالا چه جوزی میخوای جمعش کنی؟(با داد)
+چرا باید جمعش کنم؟(ملایم و آروم با یه حالت آره دیگه😈😂)
حتی یه ثانیه از تموم شدن آخرین حرف ات نگذشت که صدایی توجهشون رو جلب کرد
صدای تیراندازی بود...
........
حرفی ندارم بگم فق اومدم سلامی عرض کنم 😂
آها راستی لایک رو بکوب و کامنت بگذار تا من را خشنود کنی
امضا یوزارکوک
P⁵
دوباره خوابم برد
جونگ کوک ویو
رفتم پایین
_سلام
(ناشناس ؟)
؟سلام عزیزم چطوری
_مرسی تو چطوری
؟بیا بغلم دلم خیلی برات تنگ شده
*بغلش کرد
ات ویو
نمیدونم چقدر گذشت ولی دوباره بیدار شدم رفتم پایین که یه چیزی بخورم خیلی گشنه ام بود
رفتم پایین اون یه زنه رو بغل کرده بود
+جیییییییغ
_چیه گوشم کر شد(داد)
¥عزیزم این کیه
_او...
+دوست دخترشم (لجباز)
¥چی
_مامان
+مامان؟؟؟
_آره مامان
¥بله من مامانشم
¥از کی تاحالا به مامانت خبر نمیدی با یکی دوست شدی؟
_مامان قضیه اصلا این نیست
+اوما دقیقا قضیه همینه
+چاگیا چرا نمیخوای به مامانت بگی ما باهمیم؟
¥کوک این چی میگه شما باهمیم یا نه؟
_ن...
+آره
رو به ات
¥ثابت کن باهمین
ات ویو
یه فرصت خوب پیش اومده یاه یاه
نمیدونم بعدش چی در انتظارمه ولی بوسیدمش
جونگ کوک ویو
این دختر چه مرگشه
جلوی مامانم این کارا چیه
اگه مامانم بفهمه اون یه انسانه قطعا میکشتش
صد در صد ولی احساس بدی نداشتم پس منم همکاری کردم باهاش
¥چرا؟
_چی؟
¥چرا نمیخواستی قبول کنی باهمین
_خب چون خجالت میکشیدم
¥یه چیزی بگو نخندیم
*تلفن مامان جونگ کوک زنگ خورد
*چند مین بعد
¥پسرم من باید برم توی شهرمون یه سری اتفاق افتاده بعدا باید بیام مفصل این دختر رو ببینم و باهاش آشنا شم خداحافظ
_+خداحافظ
*رفت
_تو دقیقا چه قلطی کردی الان؟؟حالا چه جوزی میخوای جمعش کنی؟(با داد)
+چرا باید جمعش کنم؟(ملایم و آروم با یه حالت آره دیگه😈😂)
حتی یه ثانیه از تموم شدن آخرین حرف ات نگذشت که صدایی توجهشون رو جلب کرد
صدای تیراندازی بود...
........
حرفی ندارم بگم فق اومدم سلامی عرض کنم 😂
آها راستی لایک رو بکوب و کامنت بگذار تا من را خشنود کنی
امضا یوزارکوک
۳.۵k
۱۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.