عشق من... فیک جونگکوک
پارت13
اماده شدم و رفتم سمت ادرسی ک پدرم بهم داده بود
نگاهی ب خونش انداختم ی پنجره پیدا کردم که نیمه باز بود از دیوار رفتم بالا و پنجره رو کاملا باز کردم و پریدم داخل اما بی صدا
خونه خیلی بزرگی نبود اما دوتا اتاق داشت در اولی رو باز کردم
-اتاق ب..بچه..یعنی ت تو واقعا
نفسم تنگ شده بود اما سعی کردم ب خودم بیام رفتم سمت اون در بازش کردم و رفتم داخلش
با صورت غرق در خوابش روبه شدم نور ماه از پنجره ب صورت بی نقصش میتابید چقدر دلم برای دیدم صورتش موقع خواب تنگ شده بود
اما با نفس عمیقی تلاش کردم ب خودم یادآوری کنم برای چی اینجام تفنگم رو در اوردم و رفتم سمتش کمی تکون خورد و پتو رو از روی خودش در اورد
هنوزم مثل قدیم بدون لباس میخوابید داشتم با نگاهم بدنش رو انالیز میکردم و نگاهم رفت سمت گردنش
-ا..ین ه..همون گردنبنده(اروم جوری ک خودش بفهمه
"فلش بک"
-چشماتو باز نکنی ها
+نه باور کن چشمام بستست
-خب ی لحظه الان باز کن
+این چیه
-گردنبنده
+گردنبند؟
-اوهوم اینو خریدم ک تا هروقت تو منو دوست داری اینو بندازی گردنت
+پس تا اخر عمرم میندازمش گردنم
بوسه ای ب لبش زدم
-اوهوم مجبوری اگ درش بیاری میام میکشمت
+و اگ بخای بکشیم اما گردنبند باشه چی
-اونوقت میتونم برات ی فکری بکنم
توی بغل گرفتم
+ایگوو دوست دارم
لبخندی زدم
-منم دوست دارم
"پایان فلش بک"
-اینجا چ خبره
داشت با دقت نگاه میکرد ببینه همون گردنبنده اما هرچقدر نگاه میکرد مطمئن تر میشد
توی همون لحظه ها جونگکوک کمی توی تخت تکون خورد و چشماشو باز کرد
+چرا در بالکن بازه
اومد و نگاهی ب بیرون کرد و بستش
ات هم اون پایین نفس عمیقی کشید و رفت
"ویو فردا"
-گفتم ک تمامش میکنم میشه دست از سرم برداری
پ.ات:باشه اما یادت نره ک اگ زیاد لفتش بدی خودم دست ب کار میشم
-باشه میدونم
و گوشی رو قطع کرد
اگ اون گردنبند نبود چی؟واقعا میکشتش؟یا گردنبند فقط براش ی بهونه بود؟...ادامه دارد
شرط:
لایک:۱۱۰
کامنت:۱۰۰
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
اماده شدم و رفتم سمت ادرسی ک پدرم بهم داده بود
نگاهی ب خونش انداختم ی پنجره پیدا کردم که نیمه باز بود از دیوار رفتم بالا و پنجره رو کاملا باز کردم و پریدم داخل اما بی صدا
خونه خیلی بزرگی نبود اما دوتا اتاق داشت در اولی رو باز کردم
-اتاق ب..بچه..یعنی ت تو واقعا
نفسم تنگ شده بود اما سعی کردم ب خودم بیام رفتم سمت اون در بازش کردم و رفتم داخلش
با صورت غرق در خوابش روبه شدم نور ماه از پنجره ب صورت بی نقصش میتابید چقدر دلم برای دیدم صورتش موقع خواب تنگ شده بود
اما با نفس عمیقی تلاش کردم ب خودم یادآوری کنم برای چی اینجام تفنگم رو در اوردم و رفتم سمتش کمی تکون خورد و پتو رو از روی خودش در اورد
هنوزم مثل قدیم بدون لباس میخوابید داشتم با نگاهم بدنش رو انالیز میکردم و نگاهم رفت سمت گردنش
-ا..ین ه..همون گردنبنده(اروم جوری ک خودش بفهمه
"فلش بک"
-چشماتو باز نکنی ها
+نه باور کن چشمام بستست
-خب ی لحظه الان باز کن
+این چیه
-گردنبنده
+گردنبند؟
-اوهوم اینو خریدم ک تا هروقت تو منو دوست داری اینو بندازی گردنت
+پس تا اخر عمرم میندازمش گردنم
بوسه ای ب لبش زدم
-اوهوم مجبوری اگ درش بیاری میام میکشمت
+و اگ بخای بکشیم اما گردنبند باشه چی
-اونوقت میتونم برات ی فکری بکنم
توی بغل گرفتم
+ایگوو دوست دارم
لبخندی زدم
-منم دوست دارم
"پایان فلش بک"
-اینجا چ خبره
داشت با دقت نگاه میکرد ببینه همون گردنبنده اما هرچقدر نگاه میکرد مطمئن تر میشد
توی همون لحظه ها جونگکوک کمی توی تخت تکون خورد و چشماشو باز کرد
+چرا در بالکن بازه
اومد و نگاهی ب بیرون کرد و بستش
ات هم اون پایین نفس عمیقی کشید و رفت
"ویو فردا"
-گفتم ک تمامش میکنم میشه دست از سرم برداری
پ.ات:باشه اما یادت نره ک اگ زیاد لفتش بدی خودم دست ب کار میشم
-باشه میدونم
و گوشی رو قطع کرد
اگ اون گردنبند نبود چی؟واقعا میکشتش؟یا گردنبند فقط براش ی بهونه بود؟...ادامه دارد
شرط:
لایک:۱۱۰
کامنت:۱۰۰
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
۵۸.۷k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.