طلسم شده پارت(۱۴)
_وقعا
¥آره.... خیلی شبیه تو بود چشماش دقیقا مشکی بود ....موهاش هم همینطور
_خب باید دختر خیلی خشگلی باشه نه؟
¥اصلا .....اصلا دختر قشنگی نبود
*ذهن ا/ت🤣*
یه لحظه جا خوردم ولی خواستم اصلا به رو خودم نیوردم
_خب مهم نیس
*جونگ کوک پوزخند *
¥شوخی کردم اون خیلی قشنگ بود از دخترایی که چشم و موهاشون سیاهه خوشم میاد
_خب ادم خوش ثلیقه ای هستی
¥خب دیگه من میرم به کارام برسم توام میتونی یکم این دور و برا بگردی ........فقط یه چیزی صدات کردم بیا
_باشه
*رفتم توی عمارت رو ببینم . تو حیاط و کلی جاهای دیگه رو گشتم اومدم تو خونه که چشمم به یه در مشکی افتاد
عجیب بود اکثر درهای خونه سفید بودن ولی اون مشکی بود
روی در خش افتاده بود انگار که کسی به ناخون رو اون کشیده باشه
نگا به دور برم کردم تا مطمئن شم کشی نباشه بعد رفتم سمت در
خواستم بازش کنم ولی انگار قفل بود
بیشتر فشار دادم که یهو باز شد
توی اتاق رو نگا کردم تاریک بود
چراغ قوه گوشیمو روشن کردم و در رو پشت سرم بستم
یه اتاق به ریخته خواستم برم جلو تر که پام به یه جعبه گیر کرد و خوردم زمین
روی زمین پر از خورده شیشه بود
کف دستام از چند جا عمیق بریدن
و همینطور یه خش روی صورتم
ولی نمیخواستم سر رو صدا کنم
برای اینکه از دستام خون نیاد اون هارو سفت مشت کردم
بعد از چند ثانیه چشمم به جعبه ای که پام بهش گیر کرد افتاد.
توی اون قاب عکس خانوادگی بود بعد از یکم دقت فهمیدم که اون قاب عکس خانوادگی ماست
پدر بزرگ و مادر بزرگ بابام مامانم عموهام و همینطور جیمین و جونگ کوک که کنار هم وایسادن و دست همو گرفتن
توی بغل جونگ کوک یه دختر بچه کوچولو دیدم
صبر کن ......اون من بودم
همینطور که داشتم عکس هارو رو نگا میکردم یه صدایی شنیدم .....صدای جونگ کوک بود
¥ا/ت ؟؟؟
*ترسیده بودم نمیدونستم باید چیکار کنم بلند شدم خواستم برم بیرون که در باز شد
¥آره.... خیلی شبیه تو بود چشماش دقیقا مشکی بود ....موهاش هم همینطور
_خب باید دختر خیلی خشگلی باشه نه؟
¥اصلا .....اصلا دختر قشنگی نبود
*ذهن ا/ت🤣*
یه لحظه جا خوردم ولی خواستم اصلا به رو خودم نیوردم
_خب مهم نیس
*جونگ کوک پوزخند *
¥شوخی کردم اون خیلی قشنگ بود از دخترایی که چشم و موهاشون سیاهه خوشم میاد
_خب ادم خوش ثلیقه ای هستی
¥خب دیگه من میرم به کارام برسم توام میتونی یکم این دور و برا بگردی ........فقط یه چیزی صدات کردم بیا
_باشه
*رفتم توی عمارت رو ببینم . تو حیاط و کلی جاهای دیگه رو گشتم اومدم تو خونه که چشمم به یه در مشکی افتاد
عجیب بود اکثر درهای خونه سفید بودن ولی اون مشکی بود
روی در خش افتاده بود انگار که کسی به ناخون رو اون کشیده باشه
نگا به دور برم کردم تا مطمئن شم کشی نباشه بعد رفتم سمت در
خواستم بازش کنم ولی انگار قفل بود
بیشتر فشار دادم که یهو باز شد
توی اتاق رو نگا کردم تاریک بود
چراغ قوه گوشیمو روشن کردم و در رو پشت سرم بستم
یه اتاق به ریخته خواستم برم جلو تر که پام به یه جعبه گیر کرد و خوردم زمین
روی زمین پر از خورده شیشه بود
کف دستام از چند جا عمیق بریدن
و همینطور یه خش روی صورتم
ولی نمیخواستم سر رو صدا کنم
برای اینکه از دستام خون نیاد اون هارو سفت مشت کردم
بعد از چند ثانیه چشمم به جعبه ای که پام بهش گیر کرد افتاد.
توی اون قاب عکس خانوادگی بود بعد از یکم دقت فهمیدم که اون قاب عکس خانوادگی ماست
پدر بزرگ و مادر بزرگ بابام مامانم عموهام و همینطور جیمین و جونگ کوک که کنار هم وایسادن و دست همو گرفتن
توی بغل جونگ کوک یه دختر بچه کوچولو دیدم
صبر کن ......اون من بودم
همینطور که داشتم عکس هارو رو نگا میکردم یه صدایی شنیدم .....صدای جونگ کوک بود
¥ا/ت ؟؟؟
*ترسیده بودم نمیدونستم باید چیکار کنم بلند شدم خواستم برم بیرون که در باز شد
۴.۹k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.