وقتی ازدواج تون اجباریهp۳
چشماتو آروم از هم فاصله دادی … چند باری پلک زدی تا چشمت بتونه اون حجم از نور رو هضم کنه
.
.
سرت رو به سمت چپت چرخوندی و باسونگمین که خیلی کیوت غرق در خواب بود مواجه شدی انگار نه انگار این همون مرد دیشبی بود…. دستی به گونه ی پسرک کشیدی که تکون آرومی خورد دستت و سریع پس کشیدی
ات: وای … دارم چیکار میکنم
سرتو به دو طرف تکون دادی و خواستی بلند شدی اما این با پرت شدن روی چیز نرمی سرت جات خشکت زد ….
سونگمین همونطور که بیشتر دستای مردونش رو دروت حلقه میکرد سرش رو توی گردنت فرو کرد به آرومی لب زد
سونگمین: هوم کجا؟ هنوز صبح زوده
بدن برهنه ی سونگمین که کاملا به بدنت چسبیده بود و نفسای گرمش روی گردنت باعث میشد کنترلت رو از دست بدی ..
ات: د.. دلم درد میکنه بزار برم
سونگمین هومی گفت دستاشو نوازش وار به سمت پایین تنت حرکت داد و آروم ماساژش میداد … دروغ نمیگفتی واقعا دلت درد میکرد اما حالا با ماساژ های سونگمین دلدردت آروم تر شده بود
سونگمین: دیشب نباید عصبیم میکردی …. به هر حال ببخشید اگه زیادی بهت سخت گرفتم…
علاوه بر ات خود سونگمین هم از حرف هایی که میزد تعجب کرده بود یعنی چه که ببخشید این یه تنبیه بود پس باید هم سخت بوده باشه پس… این حرفا چی بودن دیگه ؟انگاری کنترل حرفاش دست خودش نبودن ولی یه جورایی این حرف ها ازته دلش بودن یعنی اونم مثل بقیه ی افراد عاشق شده بود ؟
کسی چه میدونست؟ شاید این ازدواج دیگه اجباری نباشه شاید این آغاز رابطه ی پرشور و عشق این دو نفر باشه ؟
.
.
سرت رو به سمت چپت چرخوندی و باسونگمین که خیلی کیوت غرق در خواب بود مواجه شدی انگار نه انگار این همون مرد دیشبی بود…. دستی به گونه ی پسرک کشیدی که تکون آرومی خورد دستت و سریع پس کشیدی
ات: وای … دارم چیکار میکنم
سرتو به دو طرف تکون دادی و خواستی بلند شدی اما این با پرت شدن روی چیز نرمی سرت جات خشکت زد ….
سونگمین همونطور که بیشتر دستای مردونش رو دروت حلقه میکرد سرش رو توی گردنت فرو کرد به آرومی لب زد
سونگمین: هوم کجا؟ هنوز صبح زوده
بدن برهنه ی سونگمین که کاملا به بدنت چسبیده بود و نفسای گرمش روی گردنت باعث میشد کنترلت رو از دست بدی ..
ات: د.. دلم درد میکنه بزار برم
سونگمین هومی گفت دستاشو نوازش وار به سمت پایین تنت حرکت داد و آروم ماساژش میداد … دروغ نمیگفتی واقعا دلت درد میکرد اما حالا با ماساژ های سونگمین دلدردت آروم تر شده بود
سونگمین: دیشب نباید عصبیم میکردی …. به هر حال ببخشید اگه زیادی بهت سخت گرفتم…
علاوه بر ات خود سونگمین هم از حرف هایی که میزد تعجب کرده بود یعنی چه که ببخشید این یه تنبیه بود پس باید هم سخت بوده باشه پس… این حرفا چی بودن دیگه ؟انگاری کنترل حرفاش دست خودش نبودن ولی یه جورایی این حرف ها ازته دلش بودن یعنی اونم مثل بقیه ی افراد عاشق شده بود ؟
کسی چه میدونست؟ شاید این ازدواج دیگه اجباری نباشه شاید این آغاز رابطه ی پرشور و عشق این دو نفر باشه ؟
۸.۹k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.