آلفاواومگا
#آلفاواومگا
#part16
کوک دست دخترک رو گرفت و بلند کرد
کوک:خوشحالم دوباره میبینمت
رز:فکر نمیکردم انقدر زود ببینمت دنبال یه خرگوش اومدم
کوک:دنبال همه چی میری ولی مراقب خودت نیستی
رز:اتفاقا مراقب خودم هستم ولی از شانسم به تو برخورد میکنم میخواستم تیراندازی کنم
کوک:تو مگه برا خودت تیرکمون نداری
رز:نوچ فقط شمشیر دارم
رز صدایی شنید تو مایع های صدایه یه حیوون بود
رز:توهم این صدا رو میشنوی؟
کوک:آره
رز به طرف صدا رفت
کوک:رز کجا میری ممکنه یه حیوون خطرناک باشه
رز:فکر نمیکنم
رز دنبال صدا رفت که چشمش به یه بچه آهو خورد که پاش به طناب گیر کرده بود
رز:وای خدا بیچاره کوک چاقو داری؟
کوک از جیبش چاقویی در آورد طناب رو پاره کرد آهو جلو پا رز نشست
رز:چقدر تو بامزه ای کوچولو
کوک:امم غذایه خوبی برامون میشه
رز:یااا بیخیال اون غذا نیست میفرستمش بره
کوک:شامم رو میخوای بدی بره
رز:کوک چطور میتونی اینطوری بگی اون فقط یه بچه آهوعه توهم جلو شکمتو بگیر
کوک:پس تو رو میخورم
رز:مهم نیست این بچه میره
رز آهو رو رو زمین وایستوند آهو لیسی به گونه رز زد و رفت رز از جاش بلند شد
کوک:یادته بهت گفته بودم همینجا بهت تیراندازی یاد میدم؟
رز:واقعا؟من فکر کردم شوخی میکنی
کوک:مگه من با تو شوخی دارم بچه
رز:وویییی من آماده ام چیکار باید بکنیم
کوک:همینجا صبر کن
کوک رفت بعد چند دقیقه با یه عالمه تیر و یه برد تیراندازی اومد
کوک:بیا همه چی تکمیله اما اما
کوک از تو جیبش یه سیب در آورد
کوک:اگه تو آموزش های من عالی شی این سیب مال تو
رز:چرا منو داری با شکمم تهدید میکنی
کوک:چون شکمویی
رز:یاااا ولی اوکی فقط بخاطر سیب
کوک:اگر نتونی یاد بگیری همشو من میخورم
رز:هه لبشم نمیزارم به لبت بخوره
کوک:خواهیم دید
#part16
کوک دست دخترک رو گرفت و بلند کرد
کوک:خوشحالم دوباره میبینمت
رز:فکر نمیکردم انقدر زود ببینمت دنبال یه خرگوش اومدم
کوک:دنبال همه چی میری ولی مراقب خودت نیستی
رز:اتفاقا مراقب خودم هستم ولی از شانسم به تو برخورد میکنم میخواستم تیراندازی کنم
کوک:تو مگه برا خودت تیرکمون نداری
رز:نوچ فقط شمشیر دارم
رز صدایی شنید تو مایع های صدایه یه حیوون بود
رز:توهم این صدا رو میشنوی؟
کوک:آره
رز به طرف صدا رفت
کوک:رز کجا میری ممکنه یه حیوون خطرناک باشه
رز:فکر نمیکنم
رز دنبال صدا رفت که چشمش به یه بچه آهو خورد که پاش به طناب گیر کرده بود
رز:وای خدا بیچاره کوک چاقو داری؟
کوک از جیبش چاقویی در آورد طناب رو پاره کرد آهو جلو پا رز نشست
رز:چقدر تو بامزه ای کوچولو
کوک:امم غذایه خوبی برامون میشه
رز:یااا بیخیال اون غذا نیست میفرستمش بره
کوک:شامم رو میخوای بدی بره
رز:کوک چطور میتونی اینطوری بگی اون فقط یه بچه آهوعه توهم جلو شکمتو بگیر
کوک:پس تو رو میخورم
رز:مهم نیست این بچه میره
رز آهو رو رو زمین وایستوند آهو لیسی به گونه رز زد و رفت رز از جاش بلند شد
کوک:یادته بهت گفته بودم همینجا بهت تیراندازی یاد میدم؟
رز:واقعا؟من فکر کردم شوخی میکنی
کوک:مگه من با تو شوخی دارم بچه
رز:وویییی من آماده ام چیکار باید بکنیم
کوک:همینجا صبر کن
کوک رفت بعد چند دقیقه با یه عالمه تیر و یه برد تیراندازی اومد
کوک:بیا همه چی تکمیله اما اما
کوک از تو جیبش یه سیب در آورد
کوک:اگه تو آموزش های من عالی شی این سیب مال تو
رز:چرا منو داری با شکمم تهدید میکنی
کوک:چون شکمویی
رز:یاااا ولی اوکی فقط بخاطر سیب
کوک:اگر نتونی یاد بگیری همشو من میخورم
رز:هه لبشم نمیزارم به لبت بخوره
کوک:خواهیم دید
۱۰.۷k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.