فیک جانگ کوک(رفتار اشتباه)پارت۲*
از زبان یور:
خیلی ترسیده بودم کوک هم خیلی تند می رفت منم که همش داشتم گریه می کردم.
یور:ارم برو
کوک:..........(سکوت و هیچی نگفتن)
یور:به گاو گفته بودم اروم برو فهمیده بوده .حون جدت اروم برو.
کوک:خفه شو (با صدای بسیار بلند و کر کننده)
منم توقع داد زدن نداشتم بیشتر گریه کردم.
یور:مگه من کف دستمو بو کرده بودم.بابا من فقط تورو دوست دارم.(تمام این حرف ها با صدای اروم)
یور:میشه منو ببخشی.
کوک:رفتیم خونه فقط به یه شرط.
یور:چ...چه شرطی؟
کوک:رفتیم خونه می فهمی.
ترسیدم که نکنه.....نه بابا کوک احل این حرفا نیست.ولی...کوفت و ولی هچی.
رسیدیم خونه ی کوک.دست منو گرفت سریع از پله ها منو برد بالا پرتم کرد رو تختش .خودشم که مثل همیشه لخت می خوتبه لخت شد فک کردم که می خواد با هم بخوتبیم ولی.
(هرکی صحنه هارو خواست بگه براش بفرستم)
صبح از زبان یور:
چشام رو باز کردم.کردم دیدم کوک یک سانت صورتش فاصله داره و مثل خرگوش کوچولو ها خوابیده.وقتی پاین رو نگاه کردم دیدم که منو بقل کرد.یهو دیدم چشم های کوک باز شد عین بچه کوچولو ها.یه لبخندم زد بهم.
کوک:خوبی درد نداری؟
یور:اومم..فک نکنم..یه ذره دارم....
کوک:خب برو دوش بگیر حالت بهتر شه.
یور :زیادی وارد نیستی شیطون؟هوووم؟
کوک:بیشعور(با حالت شوخی)
پاشدم از رو تخت اومدم برم سمت حموم انقدر دردم گرفتم که جیغ کشیدم.
یور:وووووییبییییییی
کوک خیلی ترسید.
کوک:چیسده چیه.خوبی هانی؟عشقم درد داری.
یور:مثل اینکه بله متاسفانه.
کوک:چون بار اولته ببخشید.تقصیر منه.ولی العا رسما زن من حساب میشی.
اینو که گفت خیلی خوسحال شدم و ذوق کردم.یهو دیم کوک منو براید استایل بقل کردو برد گذاشت تو وان و اب رو داغ باز کرد و منتظر موند که وان پر شه با خوردن اب داغ بهم خالم خوب شد.ولی تازه متوجه وضیعتی که توش هستم شدم.
یهو با دستم تا جایی که می تونستم خودم رو پوشوندم.
کوک خندید.
یور:یاااااا به چی می خندی
کوک:هانی من دیشب همه جاتو دیدم هااااا.
خیلی ترسیده بودم کوک هم خیلی تند می رفت منم که همش داشتم گریه می کردم.
یور:ارم برو
کوک:..........(سکوت و هیچی نگفتن)
یور:به گاو گفته بودم اروم برو فهمیده بوده .حون جدت اروم برو.
کوک:خفه شو (با صدای بسیار بلند و کر کننده)
منم توقع داد زدن نداشتم بیشتر گریه کردم.
یور:مگه من کف دستمو بو کرده بودم.بابا من فقط تورو دوست دارم.(تمام این حرف ها با صدای اروم)
یور:میشه منو ببخشی.
کوک:رفتیم خونه فقط به یه شرط.
یور:چ...چه شرطی؟
کوک:رفتیم خونه می فهمی.
ترسیدم که نکنه.....نه بابا کوک احل این حرفا نیست.ولی...کوفت و ولی هچی.
رسیدیم خونه ی کوک.دست منو گرفت سریع از پله ها منو برد بالا پرتم کرد رو تختش .خودشم که مثل همیشه لخت می خوتبه لخت شد فک کردم که می خواد با هم بخوتبیم ولی.
(هرکی صحنه هارو خواست بگه براش بفرستم)
صبح از زبان یور:
چشام رو باز کردم.کردم دیدم کوک یک سانت صورتش فاصله داره و مثل خرگوش کوچولو ها خوابیده.وقتی پاین رو نگاه کردم دیدم که منو بقل کرد.یهو دیدم چشم های کوک باز شد عین بچه کوچولو ها.یه لبخندم زد بهم.
کوک:خوبی درد نداری؟
یور:اومم..فک نکنم..یه ذره دارم....
کوک:خب برو دوش بگیر حالت بهتر شه.
یور :زیادی وارد نیستی شیطون؟هوووم؟
کوک:بیشعور(با حالت شوخی)
پاشدم از رو تخت اومدم برم سمت حموم انقدر دردم گرفتم که جیغ کشیدم.
یور:وووووییبییییییی
کوک خیلی ترسید.
کوک:چیسده چیه.خوبی هانی؟عشقم درد داری.
یور:مثل اینکه بله متاسفانه.
کوک:چون بار اولته ببخشید.تقصیر منه.ولی العا رسما زن من حساب میشی.
اینو که گفت خیلی خوسحال شدم و ذوق کردم.یهو دیم کوک منو براید استایل بقل کردو برد گذاشت تو وان و اب رو داغ باز کرد و منتظر موند که وان پر شه با خوردن اب داغ بهم خالم خوب شد.ولی تازه متوجه وضیعتی که توش هستم شدم.
یهو با دستم تا جایی که می تونستم خودم رو پوشوندم.
کوک خندید.
یور:یاااااا به چی می خندی
کوک:هانی من دیشب همه جاتو دیدم هااااا.
۴۹.۹k
۲۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.