p⑤
نامجون: الان ب یکی از پرستارام میگم بیاد اینجا کمکت کنه یکم با اب و حوله خودتو تمیز کنی تا حالت بهتر بشه و از اینجا بری توی کانکس خودت اونجا همه چیز هست
لیا: باشه..... راستی ممنونم با اینکه خیلی بد اخلاقی ولی خب ب نظرم قلب مهربونی داری
ویو نامجون
اینو ک گفت نمیدونم چرا یجوری شدم ی سرفه علکی کردم و از اونجت رفتم بیرون تا ب بیمار بعدی ک اوردن رسیدگی کنم
رفتم توی کانکس بغلی ی پسر تقریبا میشه گفت هم سن هم شاید چند سال از من کوچیک تر شد بود
رفتم سمتش چیزیش نشده بود خدارو شکر فقط دیتش در رفته بود و پاش و کمرش یکم کوفته شده بود
ویو لیا
پسره رفت و ی پرستار اومد داخل با ی تشت اب و حوله تمیز
جیمین رفت وایساد پشت پرده کانکس ک اگه کسی خواست بیاد داخل نزاره
پرستاره کمکم کرد لباسامو دربیارم و شروع کردم تمیز کردن خودم
بعد چند مین کار تمیز کردن بدنم تموم شده بود بلند شدم و رفتم سمت رو شویی کنار تخت و موهامو اونجا شستم و ی حوله تمیز از پرستاره گرفتم پیچوندم موهام و نشستم *لباش پوشیده هاا*
حدود یک ساعت بعد پسره دوباره اومد
لیا: اسمت چیه؟
نامجون: برای چی میخای بدونی؟
لیا: همینجوری دوست دارم اسمتو بدونم
نامجون: اسمم نامجونه.... کیم نامجون
لیا: هومممم.... منم لیام..... خوش بختم
لیا: میشه منو ببری تا کانکسای دیگه رو ببینم میخام داداشم و پدر مادرمو پیدا کنم
نامجون: ن نمیشه
لیا: لطفا خواهش میکنم بزار برم پیداشون کنم
نامجون: گفتم ک ن
و رفت بیرون
اههههه عجب پسریه هااا خیلی لج میکنه
اصلا حالا ک اینجوریه خودم میرم
نظر یادتون نره💜
لیا: باشه..... راستی ممنونم با اینکه خیلی بد اخلاقی ولی خب ب نظرم قلب مهربونی داری
ویو نامجون
اینو ک گفت نمیدونم چرا یجوری شدم ی سرفه علکی کردم و از اونجت رفتم بیرون تا ب بیمار بعدی ک اوردن رسیدگی کنم
رفتم توی کانکس بغلی ی پسر تقریبا میشه گفت هم سن هم شاید چند سال از من کوچیک تر شد بود
رفتم سمتش چیزیش نشده بود خدارو شکر فقط دیتش در رفته بود و پاش و کمرش یکم کوفته شده بود
ویو لیا
پسره رفت و ی پرستار اومد داخل با ی تشت اب و حوله تمیز
جیمین رفت وایساد پشت پرده کانکس ک اگه کسی خواست بیاد داخل نزاره
پرستاره کمکم کرد لباسامو دربیارم و شروع کردم تمیز کردن خودم
بعد چند مین کار تمیز کردن بدنم تموم شده بود بلند شدم و رفتم سمت رو شویی کنار تخت و موهامو اونجا شستم و ی حوله تمیز از پرستاره گرفتم پیچوندم موهام و نشستم *لباش پوشیده هاا*
حدود یک ساعت بعد پسره دوباره اومد
لیا: اسمت چیه؟
نامجون: برای چی میخای بدونی؟
لیا: همینجوری دوست دارم اسمتو بدونم
نامجون: اسمم نامجونه.... کیم نامجون
لیا: هومممم.... منم لیام..... خوش بختم
لیا: میشه منو ببری تا کانکسای دیگه رو ببینم میخام داداشم و پدر مادرمو پیدا کنم
نامجون: ن نمیشه
لیا: لطفا خواهش میکنم بزار برم پیداشون کنم
نامجون: گفتم ک ن
و رفت بیرون
اههههه عجب پسریه هااا خیلی لج میکنه
اصلا حالا ک اینجوریه خودم میرم
نظر یادتون نره💜
۱۲.۱k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.