از جنس ا.ت
از جنس ا.ت
رفتم سمت در در زدم
*جیمین این دروباز کن
در رو باز کرد رفتم سمتش با مشت کوبیدم توی سینش
*تو حق نداری منو زندانی کنی...من برده تو نیستم زندانیم میکنی من ا.تم عشقت یادت رفته؟
امد طرف که لباسمو در اورد
از زیر دستش فرار کردم که گرفتم
لباسای خودشو در اورد که منو پرت کرد رو تخت
روم خیمه زد و شروع کرد به بوسیدن لبام
انقدر بوسید که شوری خون توی دهنم پیچید
بدون اینکه بزاره به سایزش عادت کنم از جلو کرد واردم کرد از درد جیغی زدم
که بعد از نیم ساعت هردو ارضا شدیم
.... انقدر گریه کردم که خوابم برد
صبح با نور آفتاب که توی صورتم میخورد بیدار شدم
در باز شد
*یه چیز به نام در تو این خراب شده هست لطفا بزنش اینجا تویله نیست
آمد سمت تخت نشست روش و منو کشوند تو بغلش
_بابت دیشب متاسفم! خودت میدونی وقتی عصبی بشم هیچی جلوی چشمم رو نمیگیره
پیشونیم رو بوسید و ادامه داد:
_دیگه عصبیم نکن ملکه من.باشه؟
قطره اشکی جلوی چشمم رو گرفت
رستم رو روس سینش گذاشتم و ازش فاصله گرفتم
*تویه مریضی!تو به من تجاوز کردی الانم میگی عصبیت نکنم؟من میخوام برم
نیشخندی زد سرش رو باتاسف تکون داد
سرش رو بالا آورد فکم رو گرفت به تاج تخت تکیم داد
_ا.ت...نگاه نکن قربون صدقت میرم
هارنشو.... اون روی منم بالانیار...فهمیدی؟
فک ا. ت رو ول کرد و از اتاق خارج شد.
ا.ت سرشو برد زیر پتو و شروع کرد به گریه کردن
ویو جیمین:
از اتاق ا.ت بیرون امد.
رفت سمت اتاق خودش درو محکم بست.
انقدر عصبانی بود که تمام وسایل های اتاقش رو شکوند...... 🎻🍷
حمایت🎻🍷
رفتم سمت در در زدم
*جیمین این دروباز کن
در رو باز کرد رفتم سمتش با مشت کوبیدم توی سینش
*تو حق نداری منو زندانی کنی...من برده تو نیستم زندانیم میکنی من ا.تم عشقت یادت رفته؟
امد طرف که لباسمو در اورد
از زیر دستش فرار کردم که گرفتم
لباسای خودشو در اورد که منو پرت کرد رو تخت
روم خیمه زد و شروع کرد به بوسیدن لبام
انقدر بوسید که شوری خون توی دهنم پیچید
بدون اینکه بزاره به سایزش عادت کنم از جلو کرد واردم کرد از درد جیغی زدم
که بعد از نیم ساعت هردو ارضا شدیم
.... انقدر گریه کردم که خوابم برد
صبح با نور آفتاب که توی صورتم میخورد بیدار شدم
در باز شد
*یه چیز به نام در تو این خراب شده هست لطفا بزنش اینجا تویله نیست
آمد سمت تخت نشست روش و منو کشوند تو بغلش
_بابت دیشب متاسفم! خودت میدونی وقتی عصبی بشم هیچی جلوی چشمم رو نمیگیره
پیشونیم رو بوسید و ادامه داد:
_دیگه عصبیم نکن ملکه من.باشه؟
قطره اشکی جلوی چشمم رو گرفت
رستم رو روس سینش گذاشتم و ازش فاصله گرفتم
*تویه مریضی!تو به من تجاوز کردی الانم میگی عصبیت نکنم؟من میخوام برم
نیشخندی زد سرش رو باتاسف تکون داد
سرش رو بالا آورد فکم رو گرفت به تاج تخت تکیم داد
_ا.ت...نگاه نکن قربون صدقت میرم
هارنشو.... اون روی منم بالانیار...فهمیدی؟
فک ا. ت رو ول کرد و از اتاق خارج شد.
ا.ت سرشو برد زیر پتو و شروع کرد به گریه کردن
ویو جیمین:
از اتاق ا.ت بیرون امد.
رفت سمت اتاق خودش درو محکم بست.
انقدر عصبانی بود که تمام وسایل های اتاقش رو شکوند...... 🎻🍷
حمایت🎻🍷
۵.۶k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.