چیزی بدتر از عشق🍷🫂 𝖯𝖺𝗋𝗍 : 42
*ویو رزی
فک کنم کل شهر حداقلش یه بار با تهیونگ بودن...
ایش کشداری گفتم که متوجه شدم سرم رو از دستم در اوردن جاش میسوخت و اذیتم میکرد... با صدای ته به خودم اومدم..
از ولوم صداش معلوم بود که عصبانیه اما بخاطر اینکه فک میکرد من خوابم اروم صبحت میکرد..
تهیونگ: ههی میگم سر صدا نکن بعد میزنی وسایل های خونه امو میشکنی... مگه خونه باباته... مگه بابات پولش رو داده...
ذکی مارو باش فک کردیم نگران ماعه نگو نگران وسایل هاشه ایش...
تا صدای دختره اومد انگار تمام اجزای صورتم شدن گوش..
سولی: دلم میخواد.. اره خونه بابام نیست خونه شوهرمه...
چیی؟ شوهر کی اصلا ته ازدواج کرد که این میگه شوهر....
یکم که بیشتر دقت کردم دیدم صدای دختره اشنا میزنه... کجا شنیدم صداشو..
سعی کردم که به مغزم فشار بیارم کجا دیدمش که صداش اشناعه...
صدای خنده عصبی ته اومد و گفت:
تهیونگ: میفهمی چی میگی؟ من اصلا تو رو پیشیزی هم حساب نمیکنم بعد تو میگی شوهر..جالبه...
دختره انگار که بی توجه به ته داشت جایی میرفت ته داد زد و گفت:
تهیونگ: داری کدوم گوری میری...
چون تو اتاق بودم نمیدونستم داره کجا میره...
بلند شدم و بالشت رو به تخ..ت تکیه دادم و در همون حالی که به بالشت تکیه میزدم فردی اومد داخل اتاق و همین که منو دید...
جیغ بلندی کشیدد...
منم از جیغش جیغم در اومد.....«جیغ تو جیغ شد😂»
ته عصبی اومد تو و دستش رو گذاشت رو دهن دختره که صداش قطع شد و انگشتش رو گذاشت رو بینیش و هیشی گفت که دید هنوز صدای جیغ میاددد...
متعجب دنبال منبع صدا بود که وقتی برگشت منو دید اخم کرد و دستش رو از رو دهن دختر برداشت و گفت:
تهیونگ: بسته دیگه سرم درد گرفت... جیغ نزن...
منم اروم گرفتم که ته پرسید:
تهیونگ: تو کی بیدار شدی...
تیکه انداختم:
رزی: من کی بیدار شدم؟ میخواستی حتما با سرو صدا های شما بیدار نشم....
تهیونگ: همه چیز رو شنیدی...
پشت بند حرفش دختره گفت:
سولی: این کیه..؟ این دختر نوجون این وقت شب تو خونه ی تو چیکار میکنه؟..
بعد رو بع من گفت:
سولی: شما کی باشین؟..
ته خونسرد برگشت سمت دختره و گفت:
تهیونگ: باید بهت جواب پس بدم؟ ـ
ایشش..
رزی: اولن این نه هو ایشون مگه من درختم دوما.. اصلا به شما چه که من کی هستم.. اصلا خودتون کی باشین...
دختره چشم هاش رو ریز کرد و گفت...
ممنون از حمایتتون❤️❤️
فک کنم کل شهر حداقلش یه بار با تهیونگ بودن...
ایش کشداری گفتم که متوجه شدم سرم رو از دستم در اوردن جاش میسوخت و اذیتم میکرد... با صدای ته به خودم اومدم..
از ولوم صداش معلوم بود که عصبانیه اما بخاطر اینکه فک میکرد من خوابم اروم صبحت میکرد..
تهیونگ: ههی میگم سر صدا نکن بعد میزنی وسایل های خونه امو میشکنی... مگه خونه باباته... مگه بابات پولش رو داده...
ذکی مارو باش فک کردیم نگران ماعه نگو نگران وسایل هاشه ایش...
تا صدای دختره اومد انگار تمام اجزای صورتم شدن گوش..
سولی: دلم میخواد.. اره خونه بابام نیست خونه شوهرمه...
چیی؟ شوهر کی اصلا ته ازدواج کرد که این میگه شوهر....
یکم که بیشتر دقت کردم دیدم صدای دختره اشنا میزنه... کجا شنیدم صداشو..
سعی کردم که به مغزم فشار بیارم کجا دیدمش که صداش اشناعه...
صدای خنده عصبی ته اومد و گفت:
تهیونگ: میفهمی چی میگی؟ من اصلا تو رو پیشیزی هم حساب نمیکنم بعد تو میگی شوهر..جالبه...
دختره انگار که بی توجه به ته داشت جایی میرفت ته داد زد و گفت:
تهیونگ: داری کدوم گوری میری...
چون تو اتاق بودم نمیدونستم داره کجا میره...
بلند شدم و بالشت رو به تخ..ت تکیه دادم و در همون حالی که به بالشت تکیه میزدم فردی اومد داخل اتاق و همین که منو دید...
جیغ بلندی کشیدد...
منم از جیغش جیغم در اومد.....«جیغ تو جیغ شد😂»
ته عصبی اومد تو و دستش رو گذاشت رو دهن دختره که صداش قطع شد و انگشتش رو گذاشت رو بینیش و هیشی گفت که دید هنوز صدای جیغ میاددد...
متعجب دنبال منبع صدا بود که وقتی برگشت منو دید اخم کرد و دستش رو از رو دهن دختر برداشت و گفت:
تهیونگ: بسته دیگه سرم درد گرفت... جیغ نزن...
منم اروم گرفتم که ته پرسید:
تهیونگ: تو کی بیدار شدی...
تیکه انداختم:
رزی: من کی بیدار شدم؟ میخواستی حتما با سرو صدا های شما بیدار نشم....
تهیونگ: همه چیز رو شنیدی...
پشت بند حرفش دختره گفت:
سولی: این کیه..؟ این دختر نوجون این وقت شب تو خونه ی تو چیکار میکنه؟..
بعد رو بع من گفت:
سولی: شما کی باشین؟..
ته خونسرد برگشت سمت دختره و گفت:
تهیونگ: باید بهت جواب پس بدم؟ ـ
ایشش..
رزی: اولن این نه هو ایشون مگه من درختم دوما.. اصلا به شما چه که من کی هستم.. اصلا خودتون کی باشین...
دختره چشم هاش رو ریز کرد و گفت...
ممنون از حمایتتون❤️❤️
۴.۳k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.