وقتی برای اولین بار پیشش پریود میشی p1
#سناریو #استری_کیدز #جونگین #هیونجین #فلیکس #هان #لینو #بنگچان #چانگبین #سونگمین
با زنگ گوشیت از خواب بیدار شدی؛ نگاهی به کنارت کردی. چان مثل همیشه زودتر از تو بیدار شده بود. از روی تخت بلند شدی و لباساتو عوض کردی، به دستشویی رفتی تا آبی به صورتت بزنی و روتین پوستی روزانتو انجام بدی اما یهو متوجه شدی که پریود شدی!
× گندش بزنن...
کمد زیر دستشور رو نگاه کردی. خداروشکر یدونه پد مونده بود، همون یدونه رو برداشتی و گذاشتی و سعی کردی آرامش خودتو بابت اتفاقی که افتاده حفظ کنی.
÷ عزیزم؟ بیدار شدی؟
با صدای چان به خودت اومدی.
×آره بیدارم...
سریع تر کاراتو کردی و از دستشویی بیرون زدی. چان به دیوار تکیه کرده بود و منتظر بود تا بیرون بیای، بعد از دیدنت لبخندی زد،به سمتت اومد و تورو توی آغوش خودش کشید. از این حرکتش متعجب شدی اما متقابلا بغلش کردی. ازت جدا شد و بوسه ای روی سرت گذاشت.
÷ خیلی دوست دارم میدونی که؟
× منم خیلی دوست دارم پیرمرد
خنده ای کرد و به سمت اتاق کارش رفت.
÷ تا موقعی که صبحانه رو آماده میکنی میتونم یکم کارم رو انجام بدم؟
سرتو تکون دادی
×آماده شد صدات میکنم.
بعد از اینکه داخل اتاق رفت و درو بست کمی توی خودت پیچیدی. امروز اولین روز پریودیت بود و این درد عادی بود، حتی ممکن بود بیشترم بشه...
به سمت آشپزخونه حرکت کردی و مشغول درست کردن صبحانه شدی. درد داشتی اما اونقدری نبود که نیاز به قرص باشه،همیشه سعی میکردی تا جایی که میتونی دردشو تحمل کنی و کمتر از قرص استفاده کنی تا به بدنت آسیب کمتری در اثر قرص ها وارد بشه. همونطور که داشتی تخم مرغ هارو توی تابه میشکستی، یک دفعه یکیشون از دستت ول شد و روی زمین آشپزخونه شکست.
× ای وای...
با شنیدن صدا چان از اتاق بیرون آوند تا مطمئن بشه حالت خوبه و با دیدن صحنه جلوروش لبخندی زد.
÷ آه مثل همیشه دست و پا چلفتی هستی!
خنده ای کردی و روی دو زانوت نشستی تا زمین رو تمیز کنی، چان هم به کمکت اومد... اما در همین حین دردی زیر دلت رو فرا گرفت که در همون حالتی که بودی متوقف شدی، محکم زیر دلتو فشار دادی و چشماتو از شدت درد بستی. چان متوجه حالتت شد و نگران به سمتت اومد.
÷ ات؟ حالت خوبه؟
سرتو آهسته تکون دادی، اما کاملا مشخص بود که خوب نیستی.
÷ هی تو نمیتونی به من دروغ بگی...
براید استایل بغلت کرد و روی مبل قرارت داد و موهاتو از توی صورتت کنار زد.
÷ خیلی درد داری؟ میخوای بریم دکتر؟
× نه نه من...خوبم
از اینکه انقدر به خودت بی توجه بودی کمی عصبی شد.
÷ باید بریم دکتر
با زنگ گوشیت از خواب بیدار شدی؛ نگاهی به کنارت کردی. چان مثل همیشه زودتر از تو بیدار شده بود. از روی تخت بلند شدی و لباساتو عوض کردی، به دستشویی رفتی تا آبی به صورتت بزنی و روتین پوستی روزانتو انجام بدی اما یهو متوجه شدی که پریود شدی!
× گندش بزنن...
کمد زیر دستشور رو نگاه کردی. خداروشکر یدونه پد مونده بود، همون یدونه رو برداشتی و گذاشتی و سعی کردی آرامش خودتو بابت اتفاقی که افتاده حفظ کنی.
÷ عزیزم؟ بیدار شدی؟
با صدای چان به خودت اومدی.
×آره بیدارم...
سریع تر کاراتو کردی و از دستشویی بیرون زدی. چان به دیوار تکیه کرده بود و منتظر بود تا بیرون بیای، بعد از دیدنت لبخندی زد،به سمتت اومد و تورو توی آغوش خودش کشید. از این حرکتش متعجب شدی اما متقابلا بغلش کردی. ازت جدا شد و بوسه ای روی سرت گذاشت.
÷ خیلی دوست دارم میدونی که؟
× منم خیلی دوست دارم پیرمرد
خنده ای کرد و به سمت اتاق کارش رفت.
÷ تا موقعی که صبحانه رو آماده میکنی میتونم یکم کارم رو انجام بدم؟
سرتو تکون دادی
×آماده شد صدات میکنم.
بعد از اینکه داخل اتاق رفت و درو بست کمی توی خودت پیچیدی. امروز اولین روز پریودیت بود و این درد عادی بود، حتی ممکن بود بیشترم بشه...
به سمت آشپزخونه حرکت کردی و مشغول درست کردن صبحانه شدی. درد داشتی اما اونقدری نبود که نیاز به قرص باشه،همیشه سعی میکردی تا جایی که میتونی دردشو تحمل کنی و کمتر از قرص استفاده کنی تا به بدنت آسیب کمتری در اثر قرص ها وارد بشه. همونطور که داشتی تخم مرغ هارو توی تابه میشکستی، یک دفعه یکیشون از دستت ول شد و روی زمین آشپزخونه شکست.
× ای وای...
با شنیدن صدا چان از اتاق بیرون آوند تا مطمئن بشه حالت خوبه و با دیدن صحنه جلوروش لبخندی زد.
÷ آه مثل همیشه دست و پا چلفتی هستی!
خنده ای کردی و روی دو زانوت نشستی تا زمین رو تمیز کنی، چان هم به کمکت اومد... اما در همین حین دردی زیر دلت رو فرا گرفت که در همون حالتی که بودی متوقف شدی، محکم زیر دلتو فشار دادی و چشماتو از شدت درد بستی. چان متوجه حالتت شد و نگران به سمتت اومد.
÷ ات؟ حالت خوبه؟
سرتو آهسته تکون دادی، اما کاملا مشخص بود که خوب نیستی.
÷ هی تو نمیتونی به من دروغ بگی...
براید استایل بغلت کرد و روی مبل قرارت داد و موهاتو از توی صورتت کنار زد.
÷ خیلی درد داری؟ میخوای بریم دکتر؟
× نه نه من...خوبم
از اینکه انقدر به خودت بی توجه بودی کمی عصبی شد.
÷ باید بریم دکتر
۳۵.۹k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.